جمعه 31 شهريور 1396برچسب:, :: 23:48 :: نويسنده : فافا
بدو بدو ايستگاه سعدي بدو بدو ايستگاه پانزده خرداد چقدر دوييدم من براي بله برون وقتي ساعت هشت قرار بود مهمون ها بيان و من ساعت چهار هنوز لياس پرو ميكردم و تو سپهسالار دنبال كفش يودم و واقعا دوست داشتم گريه كنم وقتي ساعت ميدوييد من هنوز ارايشگاه نديده بودم تو تمام اين لخظه ها مامان پا به پام بود داماد هم از پشت گوشي حالت هاي عصبيم رو درك ميكرد و اما ما بهترين بله برون داشتيم جوري كه هنوزم عكساي اونشب ميبينم ته دلم ضعف ميره ٩٥/٦/٢٩ شب عيد غدير همون امام علي كه از بچگي عاشقش بودم هستم
چهار شنبه 15 شهريور 1396برچسب:, :: 12:30 :: نويسنده : فافا
ما از امروز به طور جدي ميريم دنبال تالار براي عروسي به اميد خدا دعامون كنيد يه جاي خوب پيدا كنييم خودم كه فكر ميكنم به گذشته هنوزم باورم نميشه دوران اون سختي ها دلشوره ها گذشت چه صبري داشتيم ما واقعا براي مزه ي قضيه هم ميخوام با خودم خوراكي ميوه از خونه ببرم كه از اين تالار به اون رتالار ميريم كف نكنيم خيلي خيلي سعي ميكنم كه تو لحظه زندگي كنم و اطرافيانم روم تاثيري نداشته باشن تا با تمام وجود از اين روزها لذت ببرم ايشالا كه موفق بشم تصميم دارم هروقت دلم خواست بيام اينجا لحظه لحظه هامو با شماهايي كه صدبراااااابر بهتر از دوستاي واقعي هستيد حسمو شريك بشم اميدوارم اين صندوقچه باز خواننده هاي خوبش رو به دست بياره نكته مهم اينكه اگه تالاري باغي مزوني تاجي كفشي كلا هرچيزي كه مربوط به عروسي ميشه جاي خوبي ميشناسيد با قيمت معقول مناسب بهمون معرفي كنيد حالا يه ذره بالا هم بود قيمتش اشكالي نداره نيمه شب به اين فكر ميكردم كه چه خوب من و همسري ٨ساله باهم زندكي ميكنيم شايد كمتر كسي پيش بياد كه شريك زندگي ٢٣سالش باهاش ٨سال زندگي كرده باشه ولي همه فكر ميكنن يكسالهبه همين دليل هم از اين همه علاقه وابستگي من و نفسيم شايد تعجب كنن يا غبطه بخورن(نميدونم غيطه رو درست نوشتم يا نه)نامزد كرده هاي فاميل يا كسايي كه از ازدواجشون ٣ ٤سال ميگذره شايد به خودشون بگن اينا باهم چقدر صميمي هستن و....ولي نميدونم كه ما يك سال نيست كه باهم مامزد كرديم هشت ساله براي همين گل گفته هر كي كه ميگه ظاهر زندگي بقيه رو با باطن زندگي خودت مقايسه نكن
دو شنبه 13 شهريور 1396برچسب:, :: 12:5 :: نويسنده : فافا
اون سال يادمه ماه رمضون بود و شب قدر بعدها فكر كردم خدا تو همون شب قدر با دعاهايي كه كردم سرنوشت منو نوشت سرنوشتي كه هيچ وقت اون موقع هل فكر نميكردم وقتي از مدرسه ميام پسر همسايمونو ميبينم كه هميشه چشمش به منه و من مغرور به قول خودمون نوك دماغ بين از كنارش رد بشه و بعدا همين پسر بشه شوهرش خدارو شكر براي اين سرنوشت خدا رو هميشه خيلي دوست داشتم و دارم شده گاهي دلگير بشم يا غر بزنم اما هميشه اخر اخرش حرفام فقط به خودش ميزنم ساااااااالگردمون مباااااااااااااارك اونم چي هشتميييييييييييييييييييي عشقمممممممممم(با تاخير البته بايد در ١١شهريور ثبت ميشد) امشب بعد از ٨سال اولين سالگردي بود كه شبش پيش هم بوديم دركنارهم ديگه مثل سال هاي قبل بعد از تحويل سال اولين تقويمي كه به دستمون ميرسيد دنبال تاريخ هاي تولد سالگردهامون بوديم كه ببينيم چه روزي در هفته افتاده كه من ميتونم برم همديگرو براي يك ساعت با دلشوره ببينيم يا نه خدايا شكرررررررررت براي هرچي كه دادي و ميخواي بدي هميشه اميدم به خودته
شنبه 4 شهريور 1396برچسب:, :: 20:34 :: نويسنده : فافا
سللللللللللام به دوست عزیزتر از جانم و سلام گرم و صمیمانه خدمت دوستانی که چراغ اینجارو هنوز روشن نگه داشتن گرچه اکثرا همچنان خاموش هستن بعد از چهارسالخوب برم سر اصل مطلب اول بگم که همین دو سه تا کامنتی که از دوستان گرفتم و دیدم که برخلاف بی معرفتی های من همچنان پیگیر اینجا هستن من را بر ان داشت که بیام ور دلتون باز پچ پچ کنمدوم اینکه یه عااااااااالمه بغبغو دارم از مراسم خواستگاری بله برون واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای جشن عقدمون که خیلی خوش گذشت نمیدونم کی میام که تعریف کنم ریز به ریز که یادگاری هم بمونه برامون تا بچه های جینگول پینگولمون بعدها بیان بخونن بدونن چی گذشت به مامان بابای خوشگلشونو نکته دوم اینکه پست های قبل رو که فونت ریزی داره رنگی پنگی نیست برای اینه که با گوشی پست گذاشتم و از این به بعد بعضی وقتا پست های این مدلی میبینید که باید خودتون شکلک رنگ فونت رنگی منگی تصور کنید با تشکر از همکاری شما همانطور که ملاحظه میفرمایید دو سه روزی هست که به خودم میگم فافا ای بابا چیه چسبیدی به موبایل اینستاگرام تلگرام بغبو با خاله عمه دایی ایکس و ایگرگ اخه میدونید چیه من اگه بخوام بگم از صددرصد هشتاددرصد میتونم و سعی میکنم که حال احوال انرژیمو خوب و یا عالی نگه دارم و صرف کارایی کنم که دوست دارم مثل فیلم دیدن کتاب خوندن با همسری گشتن و.....اما بعد از دوتا اتفاق تلخی که برام افتاد پارسال تقریبا له شدم و چه بسا اگه بعدش همسری نمیومد بهم نمیرسیدیم با خاک یکسان شده بودم منم برخلاف اکثر ادم ها حتی اگه خیلی داغون غمگین باشم ظاهرم رو خیلی خوب میتونم حفظ کنم همین هم باعث شده حتی نزدیکترین اعضای خانواده فکر کنن من چقدر پرانرژی شاد محکمم که حتی اون اتفاق ها هم نتونست خم زیادی به ابروم بیاره دیگه نمیدونن از درون چی بهم گذشت همسری هم در راستای بهبودی تقریبی که الان دارم خیلی خیلی خیلی کمکم کرد چون تنها کسی بود که میدونست چقدر از درون داغونم نقاب بی خیالی شادی رو صورتم میزارم خلاصه که الان خداروشکر بهترم ولی چی بیاید پایین بگم
چهار شنبه 1 شهريور 1396برچسب:, :: 16:27 :: نويسنده : فافا
براي اولين بار موهامو رنگ كردم اينم يكي از موارد قاطي مرغ ها شدنه:)دوران مجردي نه علاقه ايي به رنگ داشتم و نه چارچوبي مه برام تعريف شده بود حجب حيا خجالت اجازه اين كار رو بهم نميداد خلاصه كه با نظر نفسي و اصرار ايشون موهايمان را رنگ كرديم باشد كه جيگرتر شويم گقتم بيام بنويسم بماند يادگاري
|