پنج شنبه 24 بهمن 1392برچسب:, :: 8:29 :: نويسنده : فافا
سلام صبح بخیر به جیگمل خودم پسر قشنگم فردای روز خرید به نفسیم گفتم بیا مثل پارسال لو بدیم چی گرفتیم دیگه اینطوری من تا روز ولن از کنجکاوی(فوضولی نه)میمیرم اول قبول نکرد اما بالاخره راضیش کردم که بیا اولین حرف رو فقط بهم بگیم بقیه رو حدس بزنیم دیشب به همسری میگم خدایی کی رو دیدی کادوهاشون رو بهم لو بدن فقط من و تو اینجوریم پارسالم همین کارو کردیم خاطرش رو تو همون پست های اول نوشتم اما یه حال دیگه میده وقتی میدونی چیه و کلی بهش فکر میکنی چه شکلیه یعنی عشقنامه:من که ندیده میدونم مثل همیشه با چه دقت حوصله ایی رفتی مغازه ها رو گشتی تا اونی که درنظر داری رو پیدا کنی قربون یه جفت چشم قهوه ایت برم که با نگاه مردونت اون قد هیکلت همیشه دنبال چیزای جینگیل دخترونه میگردی برای خانمت ![]()
چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:, :: 19:30 :: نويسنده : فافا
بازم سلام به عشقم و سلام به دوستای خودم بنده الان یک عدد فافای خوشحال هستم که هیچ کاری نکردم امشبم میخوایم بریم جشن عقد و نه دوش گرفتم نه لاک زدم نه سی دی رایت کردم برای تو راه تازه وقت ارایشگاه دارم لباسامم اماده نکردم و چون گفتم پست بعدی رو زود میزارم بیخیال کارام شدم نشستم پای وبلاگ رسیدیم پارک رفتیم رو میز دونفره نشستیم همسری هم هی میگفت بیا بریم تو ماشین بخوریم اینجا زشته گفتم چه زشتی اولا که هیچکسی نیست بعدم اصلا باشن مگه چیه والا قرار دوم که دیروز بود لباسی که میخوام امروز برای جشن بپوشم زیپش خراب بود مامان2 تو خیاطی مهارت دارن لباس رو داده بودم به همسری که مامان2 ببینه میشه درستش کرد یا نه که مامان2 به چرخش زیپ لباس من نخورد خودشون زیپ شبیه زیپ قبلی لباسم گرفتن بردن دادن خیاطی برام درست کرد همسری دیروز تو برف اومد فقط بخاطر لباس من وقتی در رو باز کردم عشقم رو سر کاپشنش برف نشسته بود اخه قرار بود دیروز قرار داشته باشیم اما چون زمین لغزنده بود به همسری گفتم نیاد خطرناکه دیگه با ماشین بیرون اومد لباس رو داد تو پارکینگ یه کمی حرف زدیم کتونی که مامان داده بود رو دادم بهش چارت انتخاب واحدم دادم به عشقم که همیشه برام برنامه میچینه انتخاب واحد میکنه حتی خودم یه ترمم انتخاب واحد نکردم پی نوشت:این پست قرار بود دیروز ساعت 7:30 اتومات بیاد رو وب اما نیدونم چرا نیومد عشقنامه:وقتی بعد از این همه سال هروقت من رو میبینی چه تو سرما گرما از ماشین پیاده میشی به سمتم میای تا همون چند قدمم که میخوام بیام پیشت تنها نباشم همراهیم میکنی...وقتی هنوزم هر سری مثل روزای اول در ماشین رو برام باز میکنی وقتی روزایی که حتی عجله کار داری مسیر پیاده شدنم سرخیابون تا رسیدنم به خونه رو از دور نگاهم میکنی مواظبم هستی تا سالم به خونه برسم خیالت راحت بشه بعد بری وقتی این حس رو بهم میدی که هر چند سالم که از باهم بودنمون درکنارهم بودنمون بگذره تو بازم مثل روزای اول باهام رفتار میکنی برات تازگی دارم پر میشم از حسای خوب ادامه مطلب ... ![]()
دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, :: 19:14 :: نويسنده : فافا
سلام به مهندس خودم که امروز به سلامتی فارغ التحصیل شد از همین جا بهت تبریگ میگم میبوسمت عزیز دلم خسته نباشی سلام به دوستای همیشگی و جدیدم خوبین روزگار بر وفق مراد میگذره ایشالا که بگذره هم برای ما هم شما زدم به شیشه ماشین نفسیم سرش رو اورد بالا یه کمی تعجب کرد اخه گفته بودم سرجلسه ام یه کمی که از یونی دور شدیم همسری گفت خسته نباشی خانوومم صورتت رو بیار جلو ببینم بوسم کرد روز عشق دوم که خیلی کوتاه کم بود ده دقیقه بود عشقنامه:عمرمن یه دنیا ممنون از اینکه ناراحت نبودن من انقدر برات مهمه که کلی سعی کردی من متوجه نشم مریض هستی تمام تلاشت رو کردی تا پیش من مثل همیشه باشی نمیدونم تو دستات رو شونه هات بغلت چی داری که تا حسشون میکنم یه ارامشی تمام وجودم رو احاطه میکنه بیشتر از تمام ادمای دنیا دوست دارم زندگی من به عشق خواننده های خاموشم فعلا ادامه مطلب بدون رمز میباشد
ادامه مطلب ... ![]()
سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : فافا
امروز پیش نفسیم بودم گوشیم دستش بود چند دقیقه باهاش بازی کرد الان یدفعه دیدم بوی عشقم میاد بو کردم منبعش گوشیم بود که تو اون چند دقیقه بوی نفسیم رو به خودش گرفته اشکای دل تنگیم میخواد بیاد اما نمیزارم چون به همسری قول دادم اشک نریزم ناراحت میشه من گریه کنم به هر دلیلی الان گوشیم تو دستمه از ته دل بو میکشمش بغضم رو قورت میدم دلم تنگِ خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
![]()
سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:, :: 12:58 :: نويسنده : فافا
سلام به عقش خودم دلیل غیبت این روزهام بخاطر امتحانای این ترم هست که واقعا سختِ با جزوهای سخت سنگین و زیاد رسیدیم پارک مامان زنگ زد گفت رسیدی گفتم بله گفت کی میای گفتم یازده ونیم که نفس خان با چشمای گرد به من نگاه میکرد بی صدا میگفت نه دیر اومدی تا گوشی رو قطع کردم گفت نیم ساعت دیر اومدی زودم میخوای بری رفتیم رو صندلی نشستیم کمی حرف زدیم نفسی گفت خیلی سرده پاشو بریم تو ماشین داشتیم میرفتیم سمت ماشین که من به یاد بچگی رو سنگ فرشا لی لی رفتم عشقم اول تعجب کرد بد گفت نکن زشتِ یکی میبینه گفتم کسی نیست که تازه ببینن مگه چیه عشقنامه:وقتی به این فکر میکنم که همیشه دیدن من حتی اگه کار خیلی مهم واجبی داشته باشی برات از همه کارای دنیا مهمتره همیشه برات اولویت داره کلی خوشحال میشم به عشقم احساسش افتخار میکنم ازت یه دنیا ممنونم عشقم برای همه خوبیهات دوست دارم یه دنیــــــــــــــــــــــــــــــــــــاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ادامه مطلب ... ![]()
![]() |