جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, :: 14:40 :: نويسنده : فافا
چقدر دوست داشتنت را دوست دارم تمام احساس یک پسرک نوجوان شانزده ساله ای را که به قدم های عشق چهارده ساله اش نگاه می کرد را دوست دارم تمام ان روزها دقیقه ها و ثانیه هایش را دوست دارم تمام ان نگاه های از پشت پنجره را دوست دارم بهم هیچ نمی گفتیم اما من همیشه می دانستم یکی دورا دور مراقب من است من هیچ نمی دانم اما می دانم که تو را دوست دارم و این دوست داشتن تمام من و زندگی من است این چند خط دیشب ساعت 1:37 وقتی نفسیم خواب بود داشتم بهش فکر می کردم از خودم سرودم بهش فرستادم ![]()
دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, :: 16:14 :: نويسنده : فافا
سلام به عشقم که تازه از سفر اومده و دوستای عزیزم باز این روزها درگیر امتحانام هستم و تا الانم از 150 صفحه کتابی که امتحان دارم 10 صفحه به زور خوندم اصلا حوصلم نمی گیره بخونم منم هر وقت همسری میره جایی بهونه گیر میشم بااینکه هر دقیقه پیش هم نیستیم اما میره مسافرت به این فکر میکنم که فاصله راهمون زیاد شده دلم ریش میشه اصلا دوست ندارم این فاصله ثابتی که بینمون هست زیاد بشه دلمون که همیشه پیش همه اما عادت کردم به این ثابت بودنا به این تو هوای هم نفس کشیدنا سرزمین پدر پدر همسری خیلی خیلی خیلی خوشگل رویایی هستش دقیقا همون شکلیه که من از زمان طفلک بودنم تصور میکردم اینجا زندگی کنم این چند روز که ما تو گرما داشتیم می پزیدیم به زور کولر سرپا بودیم فردا میخوام با عشقم بریم یه مسافرت یک روزه انقده خوشحالم از چند روز پیش برنامه ریزی کردم که چی ببرم چی بخوریم چه بازی هایی کنیم عشقنامه:وقتی گفتی همه اصرار دارن که بیشتر بمونید منم با اینکه دیگه طاقتم تموم شده بود دوست داشتم ببینمت گفتم بمون عزیزم اشکالی نداره هفته دیگه اومدید قرار میزاریم گفتی نه من میام تنهایی حتی اگه همه بخوان بمونن دیگه نمیتونم بمونم خانم بچه هام نیستن ![]()
دو شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : فافا
سلام به تنها عشق زندگیم و دوستای عسیسم این چند وقت درگیر امتحانامم و همچنان مهمون بازی ماه رمضون که خیلی میدوستمش شووری جونم چند روز پیش اس داد خیلی ناراحت بود کاملا از اس دادنش متوجه شدم گفتم چی شده گفت گردنبندی که برای تولدم گرفته بودی پاره شده نفسیم انقده ناراحت بود من هی می گفتم فدای سرت عزیزم اتفاقه دیگه پیش میاد اما باز می گفت تو داده بودی یادگاری بود دوستش داشتم بعد از این ماجرا دیدمش بهش گفتم زنجیرت کو زودی رفتم دوش گرفتم پیاده شدیم قدم زدیم عاشق این قدم زدنای دونفرمون هستم که من بازوهای قوی همسری رو بگیرم باهم گپ بزنیم بخندیم هی من بگم چه خبر اخرم بعد از کلی حرف زدن خبرای جدید از هر دری باز من بگم چه خبر و اونوقت نفسی با چشم ابرو نگام کنه دوتایی بزنیم زیر خنده اما با تمام این خنده ها حرفا نفسیم حواسش باشه که موقع قدم زدن من سمت سایه باشم هر چندباری که میخوام سوار ماشین بشم باز حواسش باشه که در رو اول برای من باز کنه بگه بفرمایید این اخلاقای عشقم خیلی خیلی رو منی که مغرور بودم تاثیر گذاشت طوری که غیر ارادی یاد گرفتم به دست همسرم بوسه بزنم یادم نمیره اولین باری که این کارو کردم نفسی باتعجب نگام کرد خندیدم گفتم شما ارزشش رو داری یا یاد گرفتم مثل همسری بعضی وقتا در ماشین رو براش باز کنم تا الان دو سه بار این کارو کردم گفتم نگا منم بلدم راستی شاید عکس زنجیر+یه سری عکس دیگه بزارم اما راجع به رمزی بودن یا نبودنش هنوز تصمیمی نگرفتم عشقنامه:عزیز من وقتی دیدم از دیدن زنجیر خوشحال شدی دنیا رو بهم دادن این چند روز که میدونستم بابت زنجیر تولدت ناراحتی از تو بیشتر ناراحت بودم این همیشه یادت باشه هیچ چیزی تو این دنیا ارزش یه لحظه غمگین کردن تو رو نداره عشق من دوست دارم بیشتر از همه ![]()
جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : فافا
تو دو شب گذشته مثل تمام ادما قران به سرم گرفتم اشک ریختم دعا کردم برای همه برای خودم برای سلامتی پدر مادرم برای امرزیدن گناهانم و برای رسیدن به ارامش رسیدن به یه عشق پاک به کسی نگفتم اما تو دلم بین دعاهام فقط به خودش گفتم که به حرمت دل پاکم عشقمو بهم برسونه دیگه خسته شده بودم از این یه جورایی بلاتکلیفی از نگران بودن این انتظار طولانی و...... نمیدونم چی شد که اون غروری که همیشه باهام بود شاید هست یه شب گذاشتم کنار به سمت عشقم رفتم نفسمم با قلب پاک مهربونش ارامش و عشقو با تمام وجود بهم داد هنوزم بد از گذشت چند سال از اون شب هر روز هر ثانیه بیشتر عاشقش میشم من مطمئنم که خدا همون شب بیست وسوم چند سال پیش حاجت دل منو نفسییم رو داد پاداش دل پاک نگاه پاک جفتمون رو عشقنامه:خدایا هزاران بار من و نفسیم شکرگزارتیم که ما رو بعد ازچند سال بالاخره بهم رسوندی قول میدم تا اخرین لحظه زندگیم قدر این هدیه خوبی که بهم دادی رو بدونم خیلی دوست دارم خدا جونم ![]()
شنبه 5 مرداد 1392برچسب:, :: 22:6 :: نويسنده : فافا
خوب کجا بودیم اهان بد از تموم شدن کلاس و جینگولاسیون حراست جلوی در به همسری گفته کاری دارید داخل همسری هم گفته بله دارم میرم دنبال خانمم اومدیم بریم بیرونم اقاهه با نفسی خداحافظی کرد یونی بودم صبحش به عزیزم گفتم اهنگی که خوشمون اومده بریزه تو فلش گوش بدیم این اهنگ رو اولین بار نفسی برام گذاشت خودشم با اهنگ خوند منم خیلی خوشم اومد انگار حرفای همنفسم تو این اهنگ خلاصه شده بود عشقنامه:زندگی من وقتی میبینم با اینکه روزه بودی حال نداشتی اما همش سعی می کردی من متوجه نشم تمام انرژیت رو گذاشتی تا مثل همیشه از بودنت لذت ببرم اما عزیزم بدون حتی اگه خوابم باشی از بودن در کنارت لذت میبرم اخه مگه میشه زیر سایه تو باشمو شاد نباشم همنفسم ممنون از اینکه هنوزم بد از گذشت چندسال مثل روزای اول حواست به همه چی هست به بهونه های مختلف برام گل می گیری هر دفعه هم تا میگم وای چه قشنگه زودی با اخمی که من براش میمیرم میگی به گل من که نمیرسه عاشق لحظه هایم که دستمو تو دستت فشار میدی میگی میخوام بدونم جیگر من کیه بعد میکشونیم تو اغوش مردونت منم با تمام وجود بوت می کنم نفس میکشم همنفسم ![]()
![]() |