رمز برداشته شد ما از اوناش نیستیم بعله
گفتم بیام قبل سفر یه خبری از خودم بگم
اول اینکه میخوایم فردا بریم سمت مازندران تا جمعه هم برمیگردیم امیدوارم بهم خوش بگذره
چون اونجایی که میخوایم بریم کسی همسن من نیست همش بد بشینم یک جا خودم با خودم سرگرم باشم برم جنگل ...
منم که عادت ندارم کم حرف بزنم ساکت بشینم بخاطر این سختمه مقداری
دومین خبر اینکه یه تصمیمایی برای خودم دارم
داروی گیاهی میخوام بگیرم جهت کاهش وزن
یه دکتر پوست مو برم یک تغییر رنگ البته بارنگ های طبیعی برای موهام در نظر دارم
و اگه وقت بشه دنبال کارای دندونم باشم
دوست دارم یه کارایی کنم مثل این بازیگرای خارجی دندونام از سفیدی برق بزنه لبخندم زیباتر بشه
حالا برم ببینم دکتر چه پیشنهادی داره پارسال رفتم گفتم جرم گیری میخوام خیلی محترمانه گفت برو ببینم بابا دندون شما نیاز به جرم گیری نداره اما من دوست دارم دندونام مثل کاغذ سفید باشه
یه کتاب خون شناسی یک سال خریدم نخوندم اونو باید بخونم
و یک عالمه رمان فیلم ببینم این مورد اخریه جزو کارای مهمم محسوب میشه اولویت داره
این کارایی بود که باید همه رو تا پایین تابستون انجام بدم
رابطه من همسری مثل عنوان پست هست فعلا تا ببینیم خدا چی میخواد
نه روی من کم میشه نه ایشون مثل فیلم اتش بس شدیم
باهم حرف میزنیم اما لجوج بازی درمیاریم
کودکای درونمون خیلی فعال شدن
دیگه چی بگم اهان رفتم خرید یه چیزایی گرفتم که عکسش رو میزارم اما اصلا اون مانتویی که در نظر داشتم پیدا نکردم باز باید از سفر اومدیم برم بگردم
عکس سارافونامو براتون میزارم که ماجرا داره برای ماه رمضون که خونه عموها دعوت بودیم میزبان یک تم انتخاب میکرد دخترا و هرکسی که مایل بود تم رعایت میکرد
(بفر.ما.یید.شا.م بازی میکردیم
)تازه میرسیدیم خونه تو گروه بهم امتیازم میدادیم
من تم خونمون رو گل گلی گذاشتم
دخترعموم رنگی رنگی گذاشت منم شال زرد سارافون زرشکی شلوار مشکی پوشیدم گل سر ریز رنگی رنگی شش هفت تا چسبوندم به موهام هر ناخونمم یه رنگ زدم و در نتیجه همه مایل بودن ازم عکس بگیرن از بس خوشتیپ شده بودم
چند روز پیش من داخل اشپزخونه بودم که دیدم یه صدای مهیبی اومد سه متر پریدم اول فکر کردم نارنجکی بمب دستی چیزی انداختن اما چند ساعت بعد متوجه شدیم طبقه بالایی زودپزش ترکیده
خیلی صدای بدی داشت اما خوشم اومد ادرنالینم یک لیتر ترشح شد
راستی میخوام یه پست ثابت بزارم راجبه ایده هام برای زندگی هدیه مراسم....خلاصه از کوچکترین کارها توش بنویسم که یادم نره به موقع اگه اگه خدا خواست ایشالا ازشون استفاده کنم
یه نکته ایی هم راجبه پست تولدامون بگم که عکساشو اپلود کردم اما چون دوست دارم پست هایی که مربوط به خودمونه رو با شوق ذوق عشق بنویسم که الان وضع ذوقم زیاد مساعد نیست
گذاشتم هروقت به وضع مساعد صددرصد رسید بنویسم
دوستای خاموش عزیز لوس بازی کنار بزارید روشن بشید تا ادامه مطلب بدون رمز بزارم لوس بشید منم لوس میشم
مخصوصا الان که کودک درونم سرتق شده
من وبلاگایی که میرم وقتی میبینم عکسم گذاشتن خیلی بهم میچسبه از این به بعد سعی میکنم هر عکسی که شد از غذا خرید....بزارم که پستام به شمام بچسبه
بفرمایید با رمز همیشگی
عشقنامه:دووووست دارم تامی جون اما عقب نمیکشم تو بکش
و همچنین منت جری خانومم بکش حالا باهاش صحبت میکنم شاید بخشیدت


ادامه مطلب ...