شنبه 29 شهريور 1393برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : فافا
وقتی غروب میشه هوا تاریک میشه حال منم بدتر میشه کلافه تر میشم حوصله هیچ کسی رو ندارم حتی خودمو از نه ده شب تا وقتی که خوابم ببره همش فکرای ناجور میاد تو سرم بغض میکنم اشکام میریزن رو تی شرتی که این روزا شده همدمم دیشب از غصه تا چهارصبح بیدار بودم از فکرام بدم میاد خیلی اذیتم میکنن از دلشوره نگرانی قلب درد گرفتم تا امروزم باهام بوده انگار یه چیز سنگینی گذاشتن رو قلبم انگار یه نفس گیر کرده ته گلومه درنمیاد مثل بغضی که از وقتی رفتی دارم هرچی هم اشک میریزم باز سرجاش هست قصد سر باز کردن نداره دیشب بهت اس دادم با اینکه میدونستم خطتت خاموشه به دستت نمیرسه اصلا تو کجایی چرا نمیای تا بهونه های من باروبندلشونو جمع کنن برن شدم مثل دختربچه ایی که بهونه باباشو میگیره تو فکر اینم کاش میشد با هواپیما بیام کرمان شده پنج دقیقه ببینمت برم به خدا راضیم اصلا نزارن حرف بزنیم فقط شده از دور ببینمت اه این اشکامم تمومی ندارن جلوی دیدمو گرفتن صبح که از خواب پا میشم خوشحالم چون میدونم زنگ میزنی اما عصر که میشه همین که خداحافظی میکنیم یه حال بدی بهم دست میده انگار دیوونه میشم انگار حواسم تازه جمع میشه که الان کجایی چقدر دوری این روزا منم با هزارتا بسم الله صدوچهارده تا صلوات زیارت عاشورایی که برات نذر کردم هر روز برای سلامتیت اینکه دلتنگ نشی خدمتت بیفته تهران میخونم بعضی وقتا از خدا امام حسین معذرت خواهی میکنم تو دلم میگم ببخشید من برای اینکه تو دلتنگ نشی هم صلوات نذر کردم نگن چه بنده خودخواهی هستی اخه اینم شد دلیل دعا اما اینجوری یه جوری دلم اروم میگیره به خودم میگم وقتی من میگم السلام علیک یا اباعبدالله حتما اقامون یه جورایی ما رو اگه لایق باشیم میبینه حواسشون به ما میشه راستی اون روز رفتم پارک پیش مامانو دوستش نشستم به جای پارکی که همیشه منو پیاده میکنی نگاه کردم اخرین قرار قبل از سربازی یادم اومد تو ذهنم حتی لباساتو نگاهاتو حالت چشم ابروتو که باهام حرف میزنی هم تصور کردم انگار از دور وایساده بودم داشتم خودمو خودتو میدیدم که داریم از هم خداحافظی میکنیم باهمون خنده ها شوخیای همیشگیمون خودمو دیدم که دارم ازت دور میشم برمیگردم نگاهت میکنم تو خم شدی زیر صندلی مثل همیشه دنبال یه چیزی میگردی منم تو دلم میگم معلوم نیست همیشه دنبال چی میگرده باز برمیگردم نگاهت میکنم ایندفعه منو میبینی زبونتو درمیاری منم خندم میگیره برمیگردم میرم چقدر این روزا تنهام دیشب جوراباتو پام کردم وقتی به جای پاشنه پات که جاش رو جوراب مونده بود نگاه کردم با اینکه گریه میکردم اما دلم اروم شد احساس کردم پیشمی نگران بوی تنتم که داره از تیشرتت کم کم میپره از امشب بو کردن تیشرتتم برای خودم سهمیه بندی میکنم خیلی دلم میخواد برم اساتو بخونم خاطراتمونو بخونم اما جراتشو ندارم میترسم سکته کنم دیشب اون عکسی که اخرین بار گرفتیم یه کمی از دستت توی عکس ناهارمون افتاده بود دیدم یه جور بدی شدم دلم قلبم کشش اینکه عکستو وقتی خودت نیستی نداره چقدر دلم به نگاهت تنگ شده به دستات کی میای برام باز بخونی گفته بودی اهنگ غمگین گوش نده نمیدم اما با اهنگای شادم گریم میگیره دوست دارم گروه سون گوش نمیدم تا باز باهم گوش بدیم من دارم داغون میشم یه داغونی که روزا پیش همه یه ادم نرمال خوبیه شب که میشه میاد تو جاش میشه خود خودش خدایا تورو به بزرگیت قسم مواظب عشقم باش ![]()
پنج شنبه 20 شهريور 1393برچسب:, :: 22:57 :: نويسنده : فافا
سلام دوستان خوبین کمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک کنید نظر بدید مخصوصا اونایی که تجربه ایی دارن یا دیدن همسری ارشد ازاد یکی از گرایش های عمران قبول شد جفتمون دودل هستیم سر اینکه الان بعد از اموزشی بره برای ثبت نام ارشد سربازی بمونه برای دوران عقدمون یا نه سربازی ادامه بده اینم بگم که ایشالا به امید خدا ما سال دیگه اخرای سال شاید بیان برای خواستگاری حالا نظرتونو بدید که کدوم راه بهتره و کدوم تصمیم باعث میشه پدرم بیشتر خوشش بیاد اینکه داماد ترم اخر ارشد باشه حالا سرکارم بره بعد از عقد بره برای سربازی یا نه اینکه بگیم داماد شرایطش اینجوریه که پنج شش ماه از سربازیش مونده بعد از سربازی برای ارشد میخواد بخونه من نفسیم اول قرارمون این بود که بره سربازی بعد از یکسال از خدمت دانشگاه پیام نور ثبت نام کنه اخه قانون گذاشته بودن که سربازبعد از یکسال از خدمتش هم زمان با سربازیش میتونه فقط دانشگاه پیام نورم درس بخونه اما امروز همسری میگفت اونجا بچه ها میگن این قانون برداشتن اگه راجبه این مسئله هم اطلاعی دارید بگید ممنون میشم منتظرتونم دوستای خوبم ![]()
سه شنبه 11 شهريور 1393برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : فافا
دســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ کِــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل سوووووووووووووووووووووووووووت و ماااااااااااااااااااااااااااچ من رو گونه های عشقم از راه دور برای داشتنش برای حس خوبی که تو این سالها بهم داده برای ارامشی که از بودن کنارش از گرفتن دستاش بهم دست میده برای چشمایی که از نگاه کردن بهشون هنوزم دلم رو میلرزونه توانایی اینکه بخوام بهشون بیشتر از چند دقیقه خیره بشمُ ندارم میدونی اصلا چیه اقای ا.ح راحت بگم شدی تمام زندگی من یه لحظه با تو بودنو با کل دنیا عوض نمیکنم امروز ساعت ده دقیقه به دو وقتی بعد از باشگاه خرید تو ایستگاه کنارمامان بودم بهم زنگ زد با صدای خسته اما شاد خوشحالش گفت سالگردمون مبارک وقتی امروز سه بار بهم زنگ زد دوبار بعدی چون دورش شلوغ بود رمزی میگفت راستــــــــــــــــی اون چیز هم مبارک منم باخنده میگفتم به به بعله مبارک باشه برای شما الان خوشحالی من بهت اس دادم مثل هرسال که برای سالگردمون من کیک میپزم قبل از زفتن همسری پختم یه تیکه برای خودم برداشتم بقیه رو دادم برد از قبل هم باهم قرار گذاشته بودیم سر ساعت شش عصر باهم کیک همزمان بخوریم تقریبا باهم خوردیم من موقع گذاشتن کیک چشمامو بستم تو دلم گفتم سالگردمون مبارک عشق من کیک با چایی خوردم و چسبید دوست دارم عشق من پنجمین سالگردمون مبارک مرد من
![]()
یک شنبه 26 شهريور 1393برچسب:, :: 3:29 :: نويسنده : فافا
ادامه پست (پاراگراف صورتی) اضافه شد چه زود ادامه رو نوشتم چون میدونم نفسیم دوست داره ریز به ریز تو جریان کارها صحبت ها باشه تو این روزهام تو دودقیقه ایی که باهم حرف میزنیم فرصت تعریف این مهمونی نیست اینجا ثبت میکنم هم به عنوان خاطره بمونه برامون هم اینکه عشقم ایشالا به امید خدا اومد بخونه مامان 2 گفت که شب قبل رفتن همسری تا صبح نخوابیده بابا هم بیدار بوده یه لحظه خوابش میبره که میبینه یه بچه نوزاد دستش یدفعه از دستش پرت میشه میفته از خواب با داد میپره رفتم نشستم روبروی مامان2 گفت که پسرم خیلی به رشتش علاقه داره چند روز پیش نرگس دخترخالم میگفت که دیگه وقتشه استین بالا بزنیم براش بریم خواستگاری منم گفتم شما براش کار پیدا کنید من همین فردا میرم خواستگاری گفت اون دوماه که بنایی داشتیم پسرم همه جا رو درست کرد خیلی زحمت کشید عشقنامه:فدای اون شکل ماهت بشم که میخوای بیای اینجا نوشته های منو بخونی عشق من فقط به خاطر تو با اینکه زیاد حوصله کششی برای نوشتن ندارم وقتی میدونم تو نیستی تا مثل همیشه با شوق ذوق اولین نفر پست بخونیش اما این پست نوشتم چون از پیگیری های زیادت معلوم بود دوست داری تو همون زمان کمی که باهم حرف میزنیم من تمام حرف هایی که بینمون زده شد برات بگم منم به عشق خودت نفسی من سعی کردم تا جایی که یادم بود تک تک لحظه ها رو ثبت کنم چون شما دوست داری ادامه مطلب ... ![]()
پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, :: 22:50 :: نويسنده : فافا
چقدر دیر میگذره تازه پنج روز رفتی پنجاه پنج روز دیگه مونده من چیکار کنم پنجاه پنج روز دیگه رو فقط دوست دارم شب بشه تا یواشکی لباس جورابتو بغل کنم بزارم زیر سرم بوسش کنم بوش کنم بغلم کنم اشکامو باهاش پاک کنم این روزا کارم شده گول زدن خودم گول زدن دلم که حالت خوبه زیاد بهت سخت نمیگذره همش میگم قوی باش این روزا میگذره اما خودم میدونم ته دلم فقط منتظرم شب بشه تو جا لباستو بگیرم بغلم اروم اروم اشک بریزم نمیدونی چقدر دردم میگیره وقتی بدون شب بخیر گفتنمون بدون بوس اس اخرمون میخوابم چرا پشت تلفن سعی میکنی جوری حرف بزنی که من متوجه نشم ناراحتی دلت گرفته منم شدم مثل خودت عشقم تو اون پنج دقیقه ای که باهم حرف میزنیم کارم شده تمارض به خوبی شادی ببخشید از اینکه بهت دروغ میگم که خوبم فقط دوست دارم منتظرم تو خونه تنها بشم تا راحت اشکام بریزن میدونی که چقدر قُدم دوست ندارم حتی مامان اشکامو ببینه یعنی الان تو خوابی تو که عادت نداشتی زود اونم ساعت نه بخوابی راستی چه جوری میری حموم میدونم خیلی چندشت میشه غیر از حموم خونه خودتون جای دیگه بری غذا چه جوری میخوری همه میگن سهمیه بندی میشه اونم خیلی بدمزس امروز وقتی زنگ زدی من زود گوشی رو جواب دادم شنیدم که داشتی نفس نفس میزدی میگفتی نه من یکربع وایسادم تا من گفتم الو فکر کردی صدای بی حال خسته قبلتو نشنیدم زودی شدی همون نفس پرانرژی خودم تمارض کردی به خوب بودن هیچی نمیگم تا توهم فکر کنی من خوبم خیالت راحت باشه مواظب خودت باش زندگی من فقط با خودم هرجا باشم اروم همون شعر حمید عسگری زمزمه میکنم بدجور حال هوای منو میگه همین که عکس تنهایی کناردریا میگیرم بدون شب بخیر تو به خواب قصه ها میرم بازم یاد تو میفتم میرم هرجای تو این شهر میرم هرجای این دنیا بازم یاد تو میفتم همین که یه نفر از دور لباسش رنگ تو باشه همین که تو مسیر من یه گلفروشی پیداشه بازم یاد تو میفتم دوست دارم تنها باشم با یاد تو خسته شدم از خودداری کردن پیش بقیه ![]()
یک شنبه 4 شهريور 1393برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : فافا
سلام به همسری 2afm خودم فدای سر کچَلت بشه خانومت نمیدونستم همسری میاد یا نه گوشی رو هم با خودش نبرده بود یعنی میخواست یواشکی ببره من نذاشتم اما نمیدونم چرا منتظر بودم که بیاد لباس همسری بغلم بود یه کمی خوابم برد هوشیار خوابیده بودم گوشی رو هم از سایلنت خارج کردم که اگه همسری اس داد متوجه بشم تا ساعت هفت و نیم همش گوشی رو نگاه میکردم گوشواره ایی که قبلا با همسری رفتیم برام خریده بود شکسته بود برام جوش داد اما سرش تیز بود تو گوشم نمیرفت رفت از صندوق وسیله ای اورد که اسمشُ بلد نیستم گوشوارمو درست کنه منم یه اهنگی بود همون بار اولی که شنیدم خوشم اومد عشقنامه:نمیدونم بگم چقدر چون اصلا به نظرم دوست داشتن تو حد نداره هرروز بیشتر از دیروز دوست دارم میدونستی وقتی حواست نیست من نگاهت میکنم چقدر کیف میکنم مثل وقتی که داشتی گوشوارمو درست میکردی از نگاه کردنت سیر نمیشدم وقتی داشتیم راجبه بچه ها حرف میزدیم فکر کردم تو بابا بشی چی میشی دلم برات ضعف رفت دوست داشتم همونجا بغلت کنم وقتی موقع برگشت همدیگرو دلداری میدادیم که دوماه چیزی نیست زود میگذره از چشمات میخوندم که ته دلت چی میگذره برای گرفتن دستات حریص شده بودم محکمتر از همیشه تو دستام گرفتمشون برای این وقتی اومدم خونه لحظه های اخر بهم اس دادیم حرف زدیم رفتی بوی دستات رو دستم مونده بود با جون دلم دستامو بو میکردم عاشق بوی تنتم عشق من خوشبوترین بویی که تا حالا به مشامم رسیده دوست دارم عاشقتم دیوونه وااااااااااااااااااااار فدای کامنتت بشم من که زود گذاشتی یک ساعت بعدش رفتی ![]()
جمعه 1 شهريور 1393برچسب:, :: 4:20 :: نويسنده : فافا
سلام من به تو یار قدیمی منم همون هواخواه قدیمی تو ماشین لاکمو به همسری نشون دادم اول دست چپ نشون دادم بعد دست راست که لاو یو نوشته بودم کلی خوشش اومد دستمو بوس کرد گفت یه حرف منُ جا انداختی که گفتم دیگه جا نبود بنویسم اما بعدا بهش گفتم دلیل اینه که چرا ننوشتم رفتیم نزدیک پارک همسری گفت بریم یا نه گفتم نمیدونم اما ته دلم دوست داشتم بریم دور دور عشقنامه:خیلی بیشتر از هرکسی که تو این دنیا دوست دارم میدونم خیلی قول دادم که گریه نکنم زیر قولم زدم اما از امروز سر قولم میمونم حتی وقتی الان مامان پیشم بود برای تو گریه کرد من دیگه گریه نکردم گفت چقدر تو سفتی فافا که گریه نمیکنی اما دیگه نمیدونه من اشکامو تو تنهایی ریختم وقتی دستات تو دستم بود داشتم موهای دستتو نگاه میکردم نازش میکردم باز یواشکی بغض کردم که میخوام یه مدتی از این دستای مهربون دور بشم سعی کردم بغض صدامو لرزشش تو خنده هام گم کنم که تو متوجه نشی کنارتو همه چی یه مزه دیگه ایی داره این واقعا حس کردم که میگم هر گازی که از فلافل میزدم تو صورت تو نگاه میکردم برام از لذت بخشترین لحظه های زندگیم بود این روز برام خاطره شد مثل تمام روزهایی که کنارهم بودیم عاشقتم با تمام قلب روحم مواظب خودت باش میدونی که نفسم به نفست بنده ادامه مطلب ... ![]()
![]() |