چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:, :: 20:23 :: نويسنده : فافا
من خیلی خوشحالم که وسط اتاق تکونی هوس پست گذاشتن کردم نع هنوز خرید نرفتم نمیدونم چرا امسال حس خرید ندارم از بس دوستام میگن مد طرح های امسال خیلی مزخرف شده ذوقم رو از دست دادم اما باید برای خرید شلوار کیف...برم مانتو رو شاید بعد از عید بگیرم شایدم یه چیزی دیدم خوشم اومد گرفتم کلاً وضعیتی نامعلوم دارم اخ جون چهارشنبه سوری هم که داره میاد یکی از روزایی هست که من از نیمه دوم سال روزشماری میکنم برسه یادش خوش اخرین چهارشنبه سوری که من ونفسیم پیش هم بودیم خیلــــــــــــــــــــــــــــــی خیلـــــــــــــی خوش گذشت اون موقع باهم دوست نبودیم اما میدیدم که ترقه رو سمت ما نمیندازه حواسش هست کسی اذیتمون نکنه اما من وقتی میدیدم کسی حواسش نیست کپسولی رو مینداختم سمت نفسی بعدم خیلی ریلکس خودمو میزدم به اون راه چون کوچه شلوغ بود کسی شک نمیکرد من انداختم و من همچنان سربزیری زیرپوستی و کم محلی خودم رو پیش پسرهمسایه نفسمون حفظ میکردم هورا نوشت:عشقم به طور سورپرایزی امروز ساعت پنج و نیم وقتی در خواب بودم اس داد که یه عالمه برام کپسولی ترقه هفت ترقه خریده عشقنامه:هر سال وقتی چهارشنبه سوری میرسه خاطرات اولین چهارشنبه سوری که باهم بودیم برام زنده میشه با مرورش خنده رو لبام میشینه چند سالی که از هم دور بودیم وقتی چهارشنبه اخر سال میشد بازم خاطراتش برام زنده میشد یه بُغضی میشت تو گلوم اما الان دیگه با مرورش فقط دوست دارم بخندم چون میدونم دیگه دارمت میتونیم چهارشنبه سوری های بهتر از اولی درکنار هم داشته باشیم
![]()
شنبه 18 اسفند 1392برچسب:, :: 23:20 :: نويسنده : فافا
سلام به سرور دلم رسیدیم پارک گفتم پیاده بشیم نفسیم گفت نه همینجا خوبه بد بهم نگاه کردیم دقیقا لبخند جفتمون بهم عشقم گفت کادوها رو اخر باز کنیم خلاصه بعد از کلی شیطونی سروصدا دل سوزوندن همدیگه سر شکلات پاستیل اول همسری کادوش رو باز کرد که یه شلوار جین بود بعد به من گفت چشمت رو ببند منم بستم دستبند رو انداخت به دستم با چشمای بسته دست کشیدم روش حس کردم چقدر اشناس به خودم گفتم وای چقدر سنگین بعد همسری گفت حالا چشمت رو باز کن منم هیجان زده چشمام رو باز کردم دیدم اینکه دسبند نفسی خان هستش که ولنتاین سه سال پیش هدیه دادم بهش همسری هم با دیدن قیافه ماسیده شده بنده هی میخندید مامان جون(مادربزرگ نفسیم)عازم مکه بودن مامان2 هم اش پشت پا پخته بود همون روز پخت اش همسری میخواست اش رو بیاره که من به دلایل امنیتی عشقنامه:هنوزم بعد از گذشتن ولنتاین هروقت به عکسی که از جینگیلیای ولنتاین برای من گرفتی نگاه میکنم دلم ضعف میره که با اون قد و هیکل مردونت رفتی دنبال این جینگولیا گشتی برای خانومت مرسی عشق من که الان وقتی گفتم دارم پست میزارم با اینکه خوابت میومد صبر کردی تا تموم بشه تا مثل همیشه اولین خواننده پست جدید باشی قربون قدوبالای خواننده اولم بشم
ادامه مطلب ... ![]()
شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : فافا
alan ba yek adad fafaye dar poste khod dar hale paykobi movajeh hastid bande alan daneshga hastam va nafasiimo bd az 22roz mikham bebinam eshgham dare miad dombalam saat 1 kelasam tamom mishe pish b soyeeeee eshghaaaam Aya man alan dar tavanam hast ke havasam b dars bashe Cheshmam b saate k key vaghte gharar mishe nemidonam chera mesle rozaye aval k gharar dashtim esteres gereftam Khastam in lahzehaye ghashange entezar sabt beshe k shod dg man beram sare kelas ba by ![]()
دو شنبه 12 اسفند 1392برچسب:, :: 20:14 :: نويسنده : فافا
شونزده روز نفسیم رو ندیدم کلافه ام انگار یه چیزی گم کردم حوصله هیچ کی رو ندارم کم کم داره نفسم میگیره تمام:( ![]()
جمعه 3 اسفند 1392برچسب:, :: 18:19 :: نويسنده : فافا
بالاخره خاطره روز اشنایی رسید این پست رو تقدیم میکنم به عشقم بخاطر تمام صبوری مهربونی عشقی که به خرج داد تا بهم برسیم ادامه مطلب ... ![]()
![]() |