یک شنبه 30 تير 1392برچسب:, :: 13:13 :: نويسنده : فافا
با اینکه 4 ساعت ازمایشگاه داشتم اما اصلا خسته نیستم چون تمام مدت به این فکر می کردم که عشقم میخواد امروز بیاد دنبالم فداش بشه فافا خانمش که دلش براش . انقده شده ![]()
شنبه 29 تير 1392برچسب:, :: 15:36 :: نويسنده : فافا
سلام گرم دارم مثل همیشه به مرد زندگیم و بعد دوستان روشن خاموش صندوقچه من و نفسیم خوبید عزیزای من هی گفتم بنویسم ننویسم بزارم یدفعه فردا بنویسم اما دلم طاقت نیاورد دست به لپ تاپ شدم خلاصه اون شب تا سحر بیرون بودیم یه جا دیدیم خلوته هیچ کسی نیست زدیم کنار کمی حرکات نمایشی انجام دادیم فردا عشقمو میخام ببینم باز دستامون بهم چفت میشه باز وقتی میام خونه تا چند ساعت هی دستامو با تمام وجود بو میکشم چون بوی نفسیم رو میده باز اون لحظه هایی که حواست به رانندگی هستش من یواشکی نگات می کنم با اینکه عمر این ثانیه هایی که حواست بهم نیست کمه اما من عاشقشونم باز سرمو میزارم رو شونه هات باز ارامش می گیرم باز بوسه های تو باز با موزیک خوندن جفتمون باز نگاه عاشقونمون باز خنده های از ته دل باز... عشقنامه:وقتی به این فکر میکنم که جفتمون عشق اول هم بودیم مثل اکثریت حتی یه دوستی ساده یا یک نگاه ساده هم به کسی نداشتیم احساس غرور می کنم وقتی دستای همدیگرو می گیریم تو دلم میگم صد در صد خدا این دستارو برای هم افریده که اینجوری چفت هم میشن نیمه مکمل همدیگن بعضی وقتا حس میکنم دستامونم دلشون برای هم تنگ میشه سرافطار قبل هر دعایی سلامتی نفسم رو از خدا میخام اینکه همیشه سایش بالای سرم باشه به قول همسری انقدی که من دوست دارم هیچکس عشقشو دوست نداره منم میگم نه من بیشتر از اونی که دوستم داری دوست دارم پس همنفسم بی اندازه دوست دارم می پرستمت ![]()
دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 15:52 :: نويسنده : فافا
سلام به عشق خودم و دوست جونیا خوبید نماز روزه هاتون قبول باشه ترم تابستونی برداشتم چقدر سخته رفت امد با زبون روزه بعد از تموم شدن کلاس رفتم خوجلانسی انجام دادم تا نشستم گفت وای چه عشقم خوشگل شده این چیزه که زدی به چشمت جدیده ها من نمیدونم چه جوری از پشت عینک دودی نفس خان ما دیده من رنگ مداد چشمم رو عوض کردم همینجوری که دستامون تو دست هم بود سرمو گذاشتم رو شونه عشقم نفس خانم هی سر ما رو می بوسید صدای موزیک بردیم بالا حرکات نمایشی انجام دادیم عشقنامه:دیدم برای اینکه حواسم به تشنگی نره با اینکه خودتم روزه بودی خسته چقدر سعی کردی که حواسم پرت بشه دیدم با اینکه مهمون داشتیدو درست نبود تنهاشون بزاری اما با ذوق همیشگی لبخندی که من با هیچی عوضش نمی کنم اومدی دنبالم بعضی وقتا در قبال این همه خوب بودنت کم میارم به خدا فقط میتونم بگم عاشقتم تمام دنیای من ![]()
پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, :: 1:50 :: نويسنده : فافا
عاشق این روزا شبا ثانیه به ثانیه هاشم این بی حالی صدای قار قور شکم ذوق اماده کردن افطاری چیدن سفره عاشق مهمونی رفتن مهمونی دادن دیدن قیافه بی حال ادما توی مترو اتوبوس خیابون این بی حالیا نشون میده هنوزم کسایی هستن که این ماه براشون مهمه نمیگن خدا چه نیازی به روزه ما داره این حرف ها انقد دلمو میشکنه نفسیم خیلی خوشحال میشم از اینکه هر سال ماه رمضون مثل همیشه چند دقیقه مونده به افطار اس میدی میگی روزت قبول باشه برای جفتمون دعا کن یادت نره برای رسیدنمون سفارشی دعا کنی اینجا می نویسم تا یادم بمونه من و نفس خان یه قول هایی به خدا جون دادیم ایشالا سر قولمون بمونیم و می مونیم عشقنامه:زندگی من ببخشید اگه چند روز کلافه بودم باز شدم یه دختر کوچولوی بد تو مثل یه بابای خوب همش ارومم کردی ![]()
یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : فافا
سلام میکنم به همسری خودم و تمام حاضران در وبلاگم خوب جونم براتون بگه پریشب ۴ صبح لالا کردم حالا قرص خوابم خورده بودم اما روشو کم کردم نخوابیدم ۷ به زور از خواب بیدار شدم خلاصه با تکنیک های فافایی مزه مواد به حالت قبل برگشت دادم اما بخدا رنگ شربت با رنگ روغن مایه مو نمیزدا(مدیونید اگه فکر کنید من اشپز ماهری نیستم یا یه فکرای دیگه به پاتوق همیشگی رسیدیم همسری لازانیا از دست ما قاپید شروع کرد به میل کردن گفتم خوب شده گلم گفت اره مرسی خانمم هر لقمه ای که میخورد می پرسیدم چطوره گلم عشقنامه:عزیزم اون لحظه ای که داشتی کارای لب تاپ انجام میدادی منم دستم دور بازوت حلقه کرده بودمو سرمو رو شونه های پهن قوی مردونت گذاشته بودم یک لحظه چشمامو بستم یاد چند سال دوری سختی زجری که جفتمون کشیدیم افتادم ناراحت شدم اما یادم افتاد که دیگه الان مال همیم هیچ کسی نمیتونه از هم جدامون کنه عشق من بی نهایت دوست دارم ![]()
سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, :: 21:18 :: نويسنده : فافا
اول سلام میکنم به همنفسم که همیشه با ذوق میاد اینجا خاطراتمونو میخونه کلا نفسی من همیشه با ذوق به کارام نگاه میکنه من اصلا اشپزی بلد نبودم یعنی اصلا دوست نداشتم یاد بگیرم حالا این در صورتی هستش که یکی از کارای مورد علاقه همسری غذا خوردن هستش وقتی مدل مو یا حتی مدل رنگ لاک طراحی ناخنم رو عوض میکنم کلی ذوق میکنه عزیزم این چند روز شبا تا ۴ ۵صبح بیدار بودم خوابم نمیبرد نفسیمم چون صبح زود بیدار میشه شبا به زور بخاطر من که حوصلم سر نره تا یک بیدار می مونه بعد از توضیح دادنم نفسی اوج گرفت که دیگه حق نداری وقتی اعصابت میریزه بهم این مطلب ها رو بخونی از وقتی همسر جان متوجه شدن ناراحتم روزی ده بار میپرسه خوبی گلم خلاصه که دیشب کارمون به قسم خوردنم کشید عشقنامه:همه ی زندگی من خیلی خوبه که وقتی خلاصه این وبلاگایی که خوندم بهت تعریف کردم حق کامل دادی به خانم ها مثل مردای دیگه طرفداری همجنست رو نکردی دوست دارم بیشتر از تمام دنیا ![]()
یک شنبه 9 تير 1392برچسب:, :: 16:58 :: نويسنده : فافا
سلام به دوست جونیا خوبین خوشین؟خوب خداروشکر یه سوال هدف اونایی که میان میخونن بی سروصدا جیم میزنن چیه؟؟ چند روز پیش تولد دعوت بودیم خلاصه نشستم گفتم چه جوری میخوام اونم شروع کرد بعد از تقریبا یک ساعت نیم کار موهام تموم شد هی به خودم نگاه میکردم با جلوی موهام ور میرفتم اخه خیلی ریخته بود روی صورتم کلافه میشدم تا پایان جشن رفتیم جشن با خاله و...ترکوندیم راستی چقدر رژیم گرفتن سخته کارای این اقای دوست خیلی زیاده حالا میام تعریف میکنم عشقنامه:همنفسم مرسی از اینکه حتی برخلاف میلت کارایی رو انجام میدی که میدونم زیاد دوست نداری و فقط بخاطر احترام گذاشتن به سلیقه من این کارو انجام میدی ![]()
جمعه 7 تير 1392برچسب:, :: 14:15 :: نويسنده : فافا
همسر من خیلی خوشحالم بالاخره به چیزی که چند سال بخاطرش درس خوندی داری میرسی میدونم سختی هایی داره اما قول میدم همیشه کنارت باشم بهت امید و انرژی بدم تا در کنار هم به موفقیت های زندگیمون برسیم روزایی که امتحان داشتی بیشتر از خودت استرس داشتم گلم یادته امتحان سختی داشتی با اینکه فقط یک روزم برای خوندنش فرصت داشتی گفتی میخوام بیام ببینمت دلم برات تنگ شده منم برخلاف میلم که دوست داشتم درستو بخونی قبول کردم قرار بزاریم چون منم واقعا ندیدنت برام غیر قابل تحمل شده بود اما بعد از قرارمون عذاب وجدان گرفتم که نکنه بخاطر من امتحانتو پاس نکنی نفسی نمیدونی وقتایی که امتحان داشتی من بهت میگفتم گلم درستو بخون بعد از امتحان همدیگرو میبینیم میگفتی نه یه روزم یه روزه من میخوام امروز ببینمت رو حرفت پافشاری میکردی منم ناز میکردم میگفتم نه تو بیشتر اصرار میکردی تا اخر من قبول میکردم تو دلم چقدر از اینکه همیشه من برات مهمم احساس جینگیلی داشتم عشقنامه:شووری جونم نمیدونی از اینکه یک نفس بااستعداد باهوش دارم چقدر خوشحالم قول میدم به زودی همین جا بیام ثبت کنم که نفس خان ما از مهندسی به مقطع دکترا رسید ![]()
5 تير 1392برچسب:, :: 23:34 :: نويسنده : فافا
امروز تولد خانومی بود حیف داره تموم میشه صبح قبل اینکه برم پیش خانومی میخواستم اینجا پست بزارم ولی نشد گفتم الان بیام و تو آخرین لحظه های تولد عشقم ، تولدشو بهش تبریک بگم ولی قبلش میخوام بگم خانومم تو پست آخرش خیلی ازم تشکر و تعریف کرد ولی حرفی از خوبی های خودش نزد فقط میخوام یه نمونشو بگم که موقع تولدم تو 2 3 روز کلاً شاید روهم 3 4 ساعت خوابیدو داشت برای تولد من زحمت میکشید ، به خاطر همه ی خوبیهات ممنون عشقم تولدت مبارک زندگیه ی من ایشالا همیشه سالم و سر زنده باشی کاش امروز هیچوقت تموم نمیشد... ![]()
چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 20:3 :: نويسنده : فافا
روز من با صدای گوشی از خواب بیدار شدم تا برم دوش بگیرم جینگیل بشم ۲ ساعت طول کشید نفس خان تا منو دید تولدمو تبریک گفت در ماشین باز کرد یه سبد بزرگ داد دستم گفت این مال شماست منم کلی دلم جیلی بیلی رفت زودی بردم گذاشتم رو صندلی داخل حیاط در سبد باز کردم دیدم واااااااااای با انرژی فراوان از دیدن هم همراه با صدای موزیک بالا همخونی حرکات موزون به مقصد بعد از یک ساعت رسیدیم خلاصه زیرانداز و...برداشتیم رفتیم یه جای دنج زیر سایه درخت نشستیم نفسی یه چادر مسافرتی داره که من عاشقشم وقتی بازش میکنه زودی میرم توش از گوشش شروع میکنم وسایلو میچینم اخه یاد زمانی میوفتم که فسقل بودم تو اتاقم چادر میزدم خاله بازی میکردم با بربری تازه وتخم مرغی که نفسی از همون جا گرفته بود همراه با گوجه روغن...که از خونه نفس خان اورده بودن املتی با همکاری هم درستیدیم اخه من دیشب هوس کردم برای عشقم املت بدرستم خلاصه املتی که شووری پخت سرو کردیم بعد از گرفتن چندتا عکس دونفره برخلاف میلمون وسایل جمع کردیم راه افتادیم نفسی اهنگ تولد گذاشت خودشم همراهی میکرد منم نگاش میکردم دلم براش ضعف میرفت موقع خداحافظی مثل همیشه ناراحت بودیمو سعی میکردیم بخاطر طرف مقابل ناراحتیمونو پنهان کنیم نفسی رفت منم رفتنشو نگاه کردم سر کوچه وایساد دستشو از شیشه اورد بیرون بای بای کرد اشاره کرد برم داخل خونه منم بای بای کردم رفتم عشقنامه:عزیزم بخاطره همچی ممنون ممنون از اینکه با سلیقه مردونت یه پیراهن جینگیل گرفتی میدونم چقدر برای انتخابش وقت گذاشتی عشق من ممنون از اینکه امروز تمام سعیتو کردی تا بهم خوش بگذره مثل همیشه ممنون از اینکه چند هفته وقتتو برای برنامه تولدم گذاشتی تا به بهترین شکل برگزار بشه و شد زندگی من تو بهترین هدیه ای هستی که خدا بهم بخشیده ![]()
سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : فافا
همیشه میزاری با تک تک سلولهام حس کنم چقدر برات مهمم خیلی خیلی برام شیرینه مثل وقتی که با صد تا سرعت رانندگی میکنی اما حواست به افتابی که رو صورتم افتاده هستی افتاب گیر ماشین میاری پایین تا افتاب اذیتم نکنه اون روزی که بخاطر کار کردن با تاید دستام از صبح تو دانشگاه می سوخت وقتی اومدی دنبالم دستامو دیدی بدون اینکه من بگم از چندنفر ادرس نزدیکترین داروخونه پرسیدی کرم دست گرفتی خیلی برام با ارزش بود همنفسم روزایی که قرار داریم من همیشه دیر میرسم اما تا حالا تو این چند سال یک بارم غر نزدی حتی روزایی که خیلی گرم بودو من یک ساعت دیرتر رسیدم تو مثل همیشه خندیدی در ماشین برام باز کردی با خنده گفتی چه زود رسیدی گلم اینکه امسال بخاطر یه هوس گوجه سبز بچگونه من سه ساعت رفتی گشتی تا بالاخره پیداش کردی بعدم شستی تو یه ظرف اوردی با ذوق اولیشو گذاشتی تو دهنم بهترین گوجه سبزی بود که خوردم نفسم تو حتی موقع راه رفتنمون وقتی میبینی افتاب سمت منه میگی بیا جامونو عوض کنیم من تو افتاب وایسم این کارات یعنی اوج خوشبختی عشقنامه:همنفسم میدونم تا حالا بهت نگفتم چقدر این کارات برام باارزشه اما بدون همیشه با ذره بین عشق همه این کاراتو زیر نظر دارم برای تک تکش ذوق میکنم
![]()
یک شنبه 2 تير 1392برچسب:, :: 15:17 :: نويسنده : فافا
سلام به دوستان خوشید؟با این هوای گرم چی کار می کنید من که از وقتی از خواب بیدار شدم افتادم به جون اتاقمو همه جارو دارم برق میندازم خیلی کار کردما اما هنوز مونده امروز با صدای اس همسلی بیدار شدم گفت چرا ناراحتی خانمم گفتم تازه از خواب بیدار شدم اخه وقتی از خواب بیدار میشم تا ۱۰ دقیقه اعصاب ندارم خلاصه نفسی مقداری نازمونو کشید تا شاد خندون شدیم نفسی دیروز گفت مامانم برای عروسش لواشک درست کرده حاضر بشه برات میارم الانم داره برات الو بسته بندی میکنه منم که عاشق ترشیجات کلی خوشحال شدم نفسیم اجازه گرفت که با دوستاش امروز تا فردا بره چالوس با اینکه دلم شور میزد گفتم برو گلم خوش بگذره اخ جون امروز میخوام برم جشن برم زودی اتاقو برق بندازم یه دوش بگیرم حاضر بشم عشقنامه:نفسی مواظب زندگی من باشا دعا میکنم سلامت بری برگردی ![]()
شنبه 1 تير 1392برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : فافا
سلااااااااااااااام دوستان خوبید؟نظر نمیزارید تشریف میبرید خوش میگذره؟ من که به شدت از دست نفس خان در خماری کامل به سر میبرم چند روز دیگه تولد منه و از اونجایی که ادم کنجکاوی هستم و نفسیم چند هفته ای میشه که هدیه مارو گرفتن اما نمیگن چیه هی ما خودمونو میلوسیم اوج میگیریم مظلوم میشیم نفسی فقط میخنده تا ولنتاین پارسال من و نفسیم برای هم هدیه میگرفتیم اصلا به روی مبارک نمی اوردیم تا سال پیش که من اس دادم اخ اخ چه کادوی گشنی برای همسرم گرفتم هی نفس خان گفتن بگو منم نمیگفتم و به این ترتیب نفسیمم شروع کرد از هدیه خودش تمجید کردن تا چند روز برای هم کری خوندیم اما دیگه طاقت نیاوردیمو یک روز مونده بود به ولنتاین در یه اس همزمان کادوهارو بهم گفتیم و بسی خرسند شدیم عشقنامه:همسری نمیدونی وقتی میبینم برای تولدم چقدر خوشحالیو هر روز با یه اس قشنگ پیشاپیش تولدمو تبریک میگی چقدر خوشحال میشم با تمام وجود میپرستمت ![]()
شنبه 1 تير 1392برچسب:, :: 15:13 :: نويسنده : فافا
سلام به دوستای گلم منتظر تبادل لینک هستم هر کسی تمایل داره نظر بزاره منتظرم ![]()
![]() |