یک شنبه 4 شهريور 1393برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : فافا
سلام به همسری 2afm خودم فدای سر کچَلت بشه خانومت به خدا خیلی خیلی جیگرتر شده بودی تا حالا فکر میکردم هر کسی که کچل کنه بد میشه اما به خدا تو خیلی جیگرتر شده بودی عشق کردم دیدمت و سلام به همراهای همیشگی صندوقچه ماخوب طبق روال همیشه همونجور که همسری میدونه در تمام لحظه ها حضور داشته همون لحظه های دونفره رو میخوام ثبت کنم خیلی خوشحالم از اینکه تو روز رفتن باز خدا خواست همدیگرو دیدیم دلم خیلی خیلی اروم شد(تا اینجا رو دوم شهریورساعت یک ونیم نوشتم عشقم خوند کامنت گذاشت حاضر شد بره محل اعزامش) همسری شنبه یکم شهریور چهار صبح رفت جایی که باید اعزام میشد اما قبلش به یکی از دوستاش که حالا دیگه اموزشیش تموم شده بود همون کرمان افتاده بود زنگ زد پرسید گفت به احتمال زیاد شما رو صبح نمیبرن فقط بلیت میدن میگن دو سه روز دیگه بیایدوقتی این خبر به من داد گفت شاید باز بشه همدیگرو ببینیم خیلی خیلی خوشحال شدم که شاید بشه قبل از رفتن باز همدیگرو ببینیم از قبلم همسری گفت شبی که میخوام برم تا صبح بیدارم بهم اس بدیم میخوام پیشت باشم اس میدادیم منم خاطره اخرین قرار مینوشتم تا بنویسم عکس اپلود کنم شد سه خورده ای بعدم عشقم مثل همیشه اولین خوانندش بود کامنت گذاشت تایید کردم بهم اس دادیم سفارش های لازم کردم که اونجا هرکسی هرچی تعارف کرد نخوره دهنی نخوره فقط با قاشق چنگال خودش غذا بخوره همسری هم میگفت چشم خیالت راحت اونشب مامانم تا یکربع به سه تو اتاق من بود حرف رفتن عشقم افتاد یدفعه مامان زد زیر گریه گفت دلم میسوزه میخواد بره کرمان منم خیلی خودمو کنترل کردم گریه نکنم مامانمم گفت چه سفتی فافا گریه نمیکنی منم گفتم نه زن باید یه ذره محکم سفت باشه اما خودم که میدونستم تو دلم چه خبره چقدر تو تنهایی اشک ریختم مامان گفت کاش سیر هم میبرد شب موقع خواب بزاره نزدیکش دیگه رتیل عقرب خدایی نکرده نزدیکش نمیشه از بوی سیر بدشون میاد منم به همسری گفتم گفت نداریم هر چی هم گشت کتاب قران دعایی که چندسال پیش بهش داده بودم برای دانشگاه رفتنش همیشه تو جیبش بود پیدا نکرد منم اینور دیگه وقتی نبود که همدیگرو ببینیم همسری داشت نیم ساعت دیگه میرفت نمیتونستم کاری کنم براش سیر قران ببرم دلم نااروم بود دلشوره داشتم همسری نزدیک ساعت چهار نیم بود رفت هیچ وقت باهم خداحافظی جدی نمیکنیم تو اس همیشه یا میگیم فعلا گلم یا دوتا بوس بوس جای خداحافظی مینویسیم نفسیم اس داد گفت گوشی رو خاموش میکنم مواظب خودت باش قسمم داد ناراحت نباشم گفت دلواپسی من فقط برای تو که ناراحتی منتظرم نباش شاید حرف دوستم درست از اب درنیومد ما رو امروز بردن با بابا رفت محل اعزامش منم جواب اس دادم وسطای نوشتن بغضم شده بود اندازه یه گردو اس فرستادم رفت پیام ارسال نیومد فکر کردم نرسیده اما زنگ زدم دیدم گوشی خاموش فهمیدم که رسیده صدای مشترک مورد نظر خاموش میباشد اشکمو دراورد رفتم دم پنجره رو به اسمون همینجور که گریه میکردم برای همسری ایت الکرسی میخوندم دعا میکردم اومدم سرجام شروع کردم اس های همسری رو خوندن میخوندم گریه میکردم احساس کردم قلبم داره میترکه یاد لباس همسری افتادم که گفتم برام بیاره دست انداختم از پایین تختم دراوردمش گرفتم بغلم همین که بغلم کردم دلم اروم شد انگار ابی بود که رو اتیش ریخته بودن از اون حالت استرس فشار دراومدم خاطره هامون یادم اومد یاد دوباری افتادم که همسری پیش من اشک ریخت بغض کرد اونم سر یه چیز مسخره که سوتفاهم بود من با بدجنسی بزرگش کرده بودم از خودم خیلی بدم اومد خیلی از اینکه چقدر خودخواه بودم همسری رو اذیت میکردم خوبی ها گذشت های همسری یادم اومد واقعا احساس کردم از ته قلبم که قدرشو اونجوری که حقش بود ندونستم چقدر اذیتش کردم بد بودم اما عشقم باهام راه اومد بهونه گیری هامو غر زدنامو بداخلاقیامو با مهربونی جواب داد جوری که من همیشه به خودم میگم مگه میشه یه ادم انقدر خوب باشه بگذریم حرف زیاد دارم در این مورد اما دلم از خودم خیلی گرفته اونجوری که باید خوب نبودم نمیدونستم همسری میاد یا نه گوشی رو هم با خودش نبرده بود یعنی میخواست یواشکی ببره من نذاشتم اما نمیدونم چرا منتظر بودم که بیاد لباس همسری بغلم بود یه کمی خوابم برد هوشیار خوابیده بودم گوشی رو هم از سایلنت خارج کردم که اگه همسری اس داد متوجه بشم تا ساعت هفت و نیم همش گوشی رو نگاه میکردم دیدم بیست دقیقه به هشت نفسیم اس داد اومدم وااااااااااای نمیدونید چقدر خوشحال شدم وقتی اس باز کردم دیدم عشقم اس داده دونه دونه حرفارو با جون دل میخوندم پیش خودم فکر میکردم همسری این اس نوشته دلم براش ضعف میرفت انگار واقعا ادم قدر یه چیزی رو وقتی ازش میگیرن متوجه میشه سریع جواب دادم عشقمم علامت ناراحت گذاشت که یعنی چرا بیدار موندی تا الان رفتیم بخوابیم اما من از خوشحالی خوابم نمیبرد باز نیم ساعت دیگه به همسری اس دادم جواب نداد خواب بود ساعت دوازده بیدار شدم سریع اس دادم به عشقم اما هنوز لالا بود دیگه انقدر اس دادم قربون صدقش رفتم که الان خوابیده عشقم یکساعت بعد بیدار شد خوابش میومد اما نذاشتم بخوابه دوست داشتم از تک تک لحظه هایی که میتونیم باهم باشیم استفاده کنیم پیش هم باشیم قرار شد فرداش من بیام پیش همسری اما چون میدونستم مامان دلشوره میگیره از اینکه کسی ما رو ببینه هی میخواد زنگ بزنه بیا بیا برای اینکه با خیال راحت پیش همسری باشم به مامان نگفتم نرفته کرمانگفتم میخوام با دوستم بریم لباس ببینیم ناهارو بیرون بخوریم اما حتما به زودی بهش میگم که دروغ گفتمصبح ساعت هشت بیدار شدم مامان قرار بود بره مدرسه داداشم اما مگه میرفت قرارمون نه ربع بود مامانم تا یکربع به نه خونه بود بیدار شدم سریع مانتو شال اتو کردم به همسری اس دادم نه نیم بیا گفت تو راهم گلم اما اروم میام منم سیر قران دعای معراج نور...چندتا رمان برای مامان2 کلاه برای همسری کچل خودم کرم دست خلال دندون...گذاشتم تو کیفم پریدم حموم اومدم بیرون دیدم وااااای باز نه نیم شد من تازه از حموم اومدم عشقمم نه ربع رسیده بود سریع اماده شدم جینگیل کردم 4تا بستنی برداشتم ده دقیقه به ده رفتم جلوی در همسری دیدم تو ماشین عینک دودی زده بود اول حواسم رفت به خودش چون دلم براش خیلی تنگ شده بود اصلا حواسم به موهاش نبود که کچل کرده بود بعد سرشُ دیدم گفتم واااای سرشو ببینن زدم زیر خنده گفتم چقدر شبیه 2afm شدی از نظر قیافه نگفتم اما کلا تیپش شبیه اون شده بود هی گفتم چطوری 2afm من همسری هم میخندید گفتم به خدا خیلی جیگر شدی واقعا جیگر شده بود دلم ضعف رفت دیدمش راه افتادیم سمت پارک همیشگی تو راه بستنی نشون دادم گفتم ببین دیگه به حرفت گوش دادم یه دونه اوردم گفت به به میبینم که بالاخره متوجه شدی یه دونه کافیه بعد هی دست زدم به سرش میخندیدم عینک دودی مدل پلیسی هم زده بود دوست داشتم بگیرم بغلش کنم فشارش بدم از ضعف دلم بیفته نزدیک پارک سه تا بستنی رو دراوردم گفتم میبینم که اشتباه کردی من هنوز متوجه نشدم یه دونه بستنی برات کافیهگفت بیا بوست کنم گفتم نه ماشینا میبینن اما زود در حین رانندگی بوسم کرد رسیدیم پارک زود بستنی ها رو باز کردم همسری هم میل کرد دونه دونه گفت با طعم موز ندارید گفتم نه اناناس داریم که خوشمزه نبود نیاوردم کاکائویی انبه پرتغال بردمگفتم میشه تو سرت بزنم انقدر همیشه دوست داشتم تو سر کچل بزنم زدم اما اروم گفت موهامو ممل دوستم زده چندتا عکسی که دیشب از عروسی اومده بودیم از خودم گرفتم به همسری نشون دادم گفت به به چه خانوم گوشملی دارم من گفتم چرا نگفتی خوشگل شدی قهرم اصلاراجبه انتخاب واحدم حرف زدیم راهنماییم کرد اخه تا حالا هیچ ترمی رو من انتخاب نکردم همه رو همیشه همسری زحمتش رو کشیده بودبعد براش از وضع شام عروسی گفتم که خیلی بد بود همش میگفتن زود باشید الان مردا میان غذا بکشنمنم اون وسط بشقاب به دست مونده بودم هفت هشت تا گارسون مرد بودن تو قسمت سلف غذا منم از بس گفتن زود باشید الان وقت شام اقایون میان هول شدم پام پیچ خورد نزدیک بود بخورم زمین با پاشنه ده سانتی عصبانی شدم رو به گارسون گفتم چه خبره هی زود باشید زود باشید مگه مسابقس به همسری این تعریف کردم گفت نباید با گارسون حرف میزدی در شخصیت تو این رفتار نیست منم گفتم خوب اعصابمو بهم ریخته بود دیگه داشتم میفتادم باز از قسمت های خنده دار سلف گفتم که به من چیزی نرسید خندیدیم از عروسی قبلی هم براش گفتم که واقعا سلف سرویس غذاشون عالی بود تو یکی از هتل های غرب بود ده مدل غذا ده مدل پیش غذا دسر... بودمن تعریف میکردم همسری میگفت دلم اب افتاد نگو گفتم من برای عروسی جشن اینجوری به فامیلا شام نمیدم همون یه نوع کافیه همسری اخرین بستنی داشت میل میکرد گفتم ببین هم غر میزنی چرا اوردی هم میخوری به منم بده یه گاز از بستنی زدم گفت من الان دوتومن بستنی خوردم گفتم خوب دوتومن اینجا پنج تومنم اونجا اینارو بعداً همه رو باهات حساب میکنم کاغذی که توش خالی بود اوردم گفتم اینم یه بستنی دیگه همسری چشماش گرد شد گفتم هه هه دروغ گفتم الکی همش میگفتم وای چقدر موهام بلنده میریختم تو صورتم میگفتم کلافم کرده اَه نفسیمم میدونست چون کچل کرده دارم بخاطر اون میگم دلش اب بشه مو نداره میخندید موهامو بردم نزدیکش گفتم به به بو کن چه بوی خوبی میده عشقمم بو کرد بوسید همسری wc داشت پیاده شدیم از ماشین گفتم منم تا wc میام فکر کرد دارم جدی میگم گفت نه برو بشین زشته منم به لوسی ازش زدم جلو گفتم نه منم میام برسونمترو صندلی نشستم به ورزش چندتا پیرمردی که داشتن با وسایل ورزش میکردن نگاه کردم دورتر از من یه پیرمردی رو صندلی تنها نشسته بود منم با مهربونی نگاهش کردم نمیدونم چرا همیشه دلم خیلی به پیرمردا میسوزه فکر میکنم خیلی سختی کشیدن گناه دارن باز چند دقیقه دیگه گذشت زیرچشمی نگاهش کردم دیدم هنوز داره به من نگاه میکنه خودمو زدم به اون راه فکر کنم یاد جوونیش افتاده بودتو فکر این بودم که این فضا این درختا این پارک تا دوماه دیگه منُ نفسیمم رو نمیبینن دیگه نفسی تشریف اورد باز رفتیم تو ماشین نشستیم گفت بیرون گرم نشینیم جلوی ماشینمون یه mvm نیم شاسی بلند به قول خودم پارک بود به همسری گفتم میدونی نظرم راجبه این ماشین چیه گفت اره قبلا گفتی نمیخواد بگی اما من باز گفتم اینجا نمیگم که اگه کسی از این مدل داشت ناراحت نشه بابا هم سه چهار سال پیش 530 داشت اما به یکسال نکشید فروخت از دور دوتا بچه دیدیم اولی پسر بود همسری گفت ببین چه پسر خوبه گفتم نه چیه تا دختر اومد گفتم دخترو ببین چه لباسی نازی داره موهاشو ببین دختر خیلی جیگرِ اما پسر نه گفت نخیرم فقط پسرگفت بریم یه چیزی بخوریم گشنمه گفتم بعد از چهارتا بستنی باز گشنته گفت اره بابا بستنی چیه اخه مگه ادم سیر میشه گوشواره ایی که قبلا با همسری رفتیم برام خریده بود شکسته بود برام جوش داد اما سرش تیز بود تو گوشم نمیرفت رفت از صندوق وسیله ای اورد که اسمشُ بلد نیستم گوشوارمو درست کنه منم یه اهنگی بود همون بار اولی که شنیدم خوشم اومد اون روز وقتی جلوی تی وی دراز کشیده بودم باز پخش شد برای دومین بار شنیدم سریع دانلود کردم تو دلم گفتم دیگه من که همسری رو نمیبینم این اهنگ باید بزارم ایشالا بعد از اموزشی که اومد بزارم گوش کنیم اخه اونموقع هنوز نمیدونستم چند روز دیگه اعزام میشه باز میتونیم همدیگرو ببینیم فلش خودمو گذاشتم گفتم گوش کن این اهنگ خیلی دوست دارم انگار تو برای من خوندی نفسیمم گوش میداد گوشوارمو که شکسته بود داشت درست میکرد وسط اهنگ دیدم نه انگار حواسش به اهنگ نیست گفتم اصلا تو به اهنگ من توجه نداری قهرم گفت چرا به خدا دارم گوش میدم ببینم چی میگه گوشوارمو درست کرد پیاده شدیم قدم زدیم گفتم واقعا تو از دختر خوشت نمیاد گفت نه فقط پسر منم گفتم منم از پسر بدم میاد عمه خودم از اول از پسر خوشش نمیومد الانم با اینکه پسرش مدرسه میره بزرگ شده حسش عوض نشده به من میگه هنوزم از پسر خوشم نمیاد حسی به پسرم ندارم برعکس عاشق دخترشه منم به همسری گفتم ما هم اگه پسردار بشیم منم حس عمه رو به پسر دارم خوشم نمیاد برای همین دوست دارم خدا بهمون دختر بده رفتیم رو صندلی نشستیم نفسیمم شروع کرد ادای منو دراوردن خندم گرفته بود پاشدم گفتم اصلا باهات قهرم من میرم خجالت میکشم باز راه رفتیم ول نمیکرد حالا من میخوام بحث عوض کنم میخنده میگه نه بحث عوض نکن ببینمرفتیم سمت صندلی دونفره شطرنج گفتم دوست دارم بشینیم نشستیم باز نفس خان شروع کرد منم دلم ضعف رفت صورتو دهنشو فشار دادم جیگرم حال اومد اما خجالتم میکشیدم ادای منو درمیاوردعشقم پرسید شطرنج بلدی گفتم یه کمی درحدی که بهم بگن این مهره رو تکون بده اما داداش بابا بلدن بازی میکنن همسری گفت من بلدم اما خوشم نمیاد بازی کنم رفتیم تو ماشین عشقم گفت بریم دور دور همت گفتم نه دیرم میشه ماشین روشن کرد تا همینجوری بریم بچرخیم زود گفت بیا بغل بغل بدو ببینم منم رفتم بعد از شاید دو سه ماه اندازه پنج ثانیه بغلش کردم الان دارم مینویسم دلم بهش تنگ شد بغضم گرفته هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خداجون کجا بودم اهان رفتیم دور دور نزدیک دوراهی بودیم که بریم همت یا نه همسری گفت بریم بچرخیم دیگه تا دوازده نیم خونه ایی تا من بگم اره یا نه گفت رفتیم که رفتیم باز دوبار اهنگ منُ گوش دادیم به همسری میگم برام بخون گفت نه بلد نیستم اخه گفتم نه باید بخونی بدو اولشو یاد گرفته بود میخوند بقیه رو الکی میخوند گفتم اهان محکم بخون کیف کنم دور دور کردیم اهنگ گوش دادیم اول دی جی ارش گوش دادیم من باهاش زیرپوستی یه تیکه ریتم عربی رو میرقصیدم بشکن میزدم بعدم اهنگ دوست دارم گروه سون نفسیم گفت بزاریم باهم بخونیم دوستش دارم جفتمون این اهنگ خیلی دوست داریم باهاش کلی خاطره داریم تا اهنگ گذاشت رومو کردم سمت پنجره گفتم اصلا نمیخونم منتظر اون دوست دارم اول اهنگ بودم تا خوند برگشتم بلند داد زدم دوست دارم همسری یه متر پرید بقیه اهنگ باهم خوندیم جوری که بقیه نبینن کوچولو کوچولو رقصیدیم انگشت کوچیکه نفسیم گرفتم گفتم بیا مثل ترکیه ایی ها برقصیم گفت یاد تولدم افتادم که یدفعه این اهنگ پخش کردن گفتم اره خیلی خوش گذشت به منم یادش بخیربرای تولد سال بعدی هم ایشالا برنامه دارم اما نمیگم بعدا یه کمی از برنامه هایی تو ذهنم ایشالا برای کلیپمون خودم طراحی کردم براش گفتم خیلی خوشش اومد دستمو بوس کرد گفتم برای عقدمون ایشالا با این اهنگ دوست دارم برقصیم دوتایی گفت چشم عقد ما چه عقدی بشه ایشالا میترکونیم اهنگ رپ منم گوش دادیم اون تیکه ایی که عشقم دوست داره همیشه براش میخونم گفتم باهم خوندیم خیلی خوب بود هر اهنگی پخش میشد به عشقم میرسد من به عشقم اشاره میکردم عشقمم میخندید پلیس راه دیدیم نفسیم گفت ساکت بشین بشکن نزن منم کتابی که اوردم برای نازنین(خواهرشوهریم)گفت نمیخونه ببر اوردم بالا ورق زدم به همسری میگم اینا کلاً همه جا ولو هستن باز راهنمایی رانندگی اشاره کرد ماشین پشتی ما رو بخاطر سرعتش گرفت گفتم همیشه ماشین پشتی ما رو بخاطر سرعت میگیرن اونسری هم گرفته بودن اخه به همسری میگم اگه ما رو بگیرن تو نمیتونی پیاده بشی میگه واسه چی گفتم نمیتونی دیگه اشاره کردم که یعنی اگه گیر بیفتیم من الکی میگم تو منُ دزدیدی نفسیمم میخندید منم از خنده غش کرده بودم بعضی وقتا بیش از حد تودل برو میشه دوست دارم بگیرم خفش کنم باز تو راه بغضم گرفت اما خودمو کنترل کردم معلوم نشه نفسیم متوجه شد گفت عینکتو بردار گفتم نه گریه نمیکنم گفت نه زودباش الان بردار کامل عینکُ دربیار منم برداشتم گفتم ببین گریه نمیکنم اما همسری نمیدونست که بغضم تو گلوم گرد شده دست عشقم گیر کرد به فنر زیر صندلی زخمی شد اعصابم خرد شد میگم بده دستتو ببینم میگه نه چیزی نشده گرفتم گفتم این خون چیزی نیستمیگه این یادگاری میمونه رفتم اونجا به یاد تو امروز نگاهش میکنم میزارمش رو قلب عشقت نزدیک خونه با بغضی که تو گلوم بود سعی میکردم بخندم گفتم من فکرامو کردم ببین دوماه چیزی نیست که من فکر میکنم رفتی شهرستان مثل دخترعمه درس بخونی با خودم حساب کردم هشت تا جمعه میشه تو هم اینجوری حساب کن کمتر به چشم میاد تا اینکه بگی شصت روز عشقم گفت اره بابا ما قبلا هم پیش اومده بود همدیگرو دیر به دیر ببینیم مثل وقتی که از مکه اومده بودید بابا بود بعدم خندیدیم از اینکه داریم مثلا همدیگرو دلداری میدیم گفتم اره من که میدونم داریم همدیگرو گول میزنیم همسری گفت من فقط نگرانیم تویی منم گفتم خیالت راحت من خوبم تو هم ناراحت نباش گفتم رفتم خونه زود چندخط از خاطره امروز مینویسم شما هم که کامل تو جریان بودی من همین لحظه هایی که باهم بودیمو کامل ثبت میکنم مثل همیشه پس شما هم کامنت بزار من دوست دارم نفسیمم گفت باشه زود بزار که این لحظه های اخر باهم باشیم اس بدیم حرف بزنیم باز سفارشامو گفتم عشقمم میگفت چشم بابا خیالت راحت دم پارک پیاده شدم گفت بزار بغلت کنم گفتم نه یکی تو محل میبینه گفت نه زود بغلم کرد بوسم کرد در حد دوثانیه پیاده شدم گفت بیا گفتم بزار برم الان یکی میاد منُ میبینه دیدم کرم دفترچه داد بهم منم انداختم رو صندلی گفتم با خودت ببر من نمیبرم موقع رفتن گفتم مرسی امروز خیلی خوش گذشت نفسیمم گفت به منم بابای کردم رفتم اونورتر وایسادم اما حواسش نبود بد که منُ دید براش زبون دراوردم از دور نگاهش میکردم از زیرعینک دالی میکرد زبونشو درمیاورد منم میخندیدم رسیدم دم خونه نفسیمم سرخیابون بود دالی بازی کردیم از دور رفت عشقنامه:نمیدونم بگم چقدر چون اصلا به نظرم دوست داشتن تو حد نداره هرروز بیشتر از دیروز دوست دارم میدونستی وقتی حواست نیست من نگاهت میکنم چقدر کیف میکنم مثل وقتی که داشتی گوشوارمو درست میکردی از نگاه کردنت سیر نمیشدم وقتی داشتیم راجبه بچه ها حرف میزدیم فکر کردم تو بابا بشی چی میشی دلم برات ضعف رفت دوست داشتم همونجا بغلت کنم وقتی موقع برگشت همدیگرو دلداری میدادیم که دوماه چیزی نیست زود میگذره از چشمات میخوندم که ته دلت چی میگذره برای گرفتن دستات حریص شده بودم محکمتر از همیشه تو دستام گرفتمشون برای این وقتی اومدم خونه لحظه های اخر بهم اس دادیم حرف زدیم رفتی بوی دستات رو دستم مونده بود با جون دلم دستامو بو میکردم عاشق بوی تنتم عشق من خوشبوترین بویی که تا حالا به مشامم رسیده دوست دارم عاشقتم دیوونه وااااااااااااااااااااار فدای کامنتت بشم من که زود گذاشتی یک ساعت بعدش رفتی نظرات شما عزیزان:
گلم بقیشو تعریف نکردی ؟ چی شد مامان 2 اومد بالا ؟ چیا گفتین ؟ زود زود بیا تعریف کن
دوست خوبم:من هنوز برای نمایش رو سایت نذاشتم تو از کجا خوندی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هرچی بیشتر بیتابی کنه روزا برات دیرتر میگذرن
سر خودتو گرم کن مرسی از پیشنهادت عزیزم قبلا خوندم بامداد خمارو دوست خوبم:باشه عزیزم مرسی که به فکرمی بووووووس آزی
ساعت10:24---10 شهريور 1393
راستی سینا با خودش گوشیشو برد به اقاتون بگو این دفعه اومد مرخصی گوشیشو ببره چون فقط دفعه های اول خیلی دقیق میگردن بعدش راحتتره رفت و امدشون.
راستی فافا این شکلکا خوشملو از کجا میاری؟؟؟منم میخوام ازینا دوست خوبم:چقدر خوشم اومد گفتی اقاتون:)میخواس ببره من نذاشتم گفتم اگه ببینن یا یکی از بچه ها خبرچینی کنه براش بد میشه اینجوری منم همش دلشورم بیشتر میشه که کسی نبینه...عزیزم ادرس وبلاگ این شکلک ها رو تو همون لیست دوستام زدن شکلکهای تی یو سحر محسن ببین استفاده کن منم خیلی دوستشون دارم موقع نوشتن به ادم انرژی میده
ایولللللللللللللل اخرش نظرم رسید.نگی دوستم بی معرفت بودااااااااااااا بخدا نظرام ارسال نمیشد.هر وقتم دلت گرفت اینجا بنویس حرفاتو اروم میشی گلم ،من تنها جایی که اون روزا ارومم میکرد اینجا بود.البته یادگاریم میشه واستون و همیشه قدر همو میدونین
دوست خوبم:دوستام به این ماهی بیمعرفت چیه دخمل بووووس دوست دارم بنویسم چندبارم صفحه مطلب جدید باز میکنم اما حوصلم نمیکشه میام بیرون:( آزی
ساعت10:18---10 شهريور 1393
سلام فافای دوست داشتنی خوبی گلم؟؟؟آخه این وبلاگت چرا اینجوره چند روزه خودمو کشتم یه عالمه واست نوشتم و بعدش ارسال نمیشد اعصابمو خراب کرد.عزیزدلم خیلیییییییی درکت میکنم چون خودم این روزارو گذروندم میدونم چقدر سخته اما بخدا تا چشم رو هم میذاری میبینی تموم شده و این روزا و دلتنگیاشم واستون خاطره میشه.چون لیسانس داره زیاد بهشون یخت نمیگیرن صب 4 بیدار میشن میرن تمرین تا ظهر بعدش وقتشون ازاده، غذاشونم بد هست اما بوفه دارن و همه چی داره نارحت نباش عزیزم.باور کن سینا رفت سربازی چاق شد مرخصیم که بهشون میدن میاد پیشت فدات شم
دوست خوبم:بد نیستم عزیزم ایشالا شما دوستام همیشه خوش باشید اره این لوکس بلاگ زیاد اذیت میکنه متاسفانه:(چقدر دوست دارم ایشالا زود بگذره بیام بگم تموم شد:(فعلا که تا اخر شهریور خبری از مرخصی نیست ای خداااا:( آزی
ساعت10:12---10 شهريور 1393
سلام
دوست خوبم:سلام ازی جون دریا
ساعت23:41---9 شهريور 1393
واااااااااااااااااااااااااااای فافا اشکمو در اوردی به خدا گریه کردمو دعا میکنم که زود تموم بشه براتون دوری بیشتر احساس نشه سلام منو اگه تا حالا میشناسه برسون بگو دعای خیر ما پشت سر عشق شما دوتاست ایشالا زود بگذره برگرده
دوست خوبم:خیلی از جملت دلگرم شدم عزیزم مرسی از اینکه برامون دعا میکنی حتما سلامت رو میرسونم عزیزم
اخی فافاجون میدونم خیلی سخته ولی تو باید مقاوم باشی زود میگذره مطمئن باش فدات
دوست خوبم:تو خوبی فاطیما اون مشکل حل شد مرجان
ساعت11:53---9 شهريور 1393
فافا چه خبر؟
بهتری؟ تونستی یه کم با شرایط کنار بیای؟ فافا اهل کتاب خوندن هستی؟ اگه هستی پیشنهاد میکنم کتاب دالان بهشت رو بخون یه رمان عاشقانهء خیلی قشنگه سرتو گرم میکنه تو این روزا مواظب خودت باش دوست خوبم:سلامتی عزیزم بد نیستم فقط نمیدونم چرا انقدر روزا دیر میگذره اره عزیزم خیلی عاشق رمان های مودب پور...دالان بهشت رو هم قبلا خوندم به تو هم من پیشنهاد میکنم بامدادخمار بخونی یکی از رمان هایی که خیلی دوستش دارم عالیه اما این روزا حوصله خوندن ندارم مخصوصا عاشقانه که میخونم بدتر دلم تنگ میشه به نفسیم:( صبا
ساعت23:56---8 شهريور 1393
فافا مگه واه سربازی گوشی نمیذارن؟واااااا مگه مدرسه هست؟آخه چرا؟؟؟؟؟
دوست خوبم:چی بگم که دلم از همه چی و ط ن م پره
وااااااااااااای فافا آتیشم زدی با این پست آخر عزیزدلم.خیلی سخته واقعا سخته میفهمم چه حالی داره.توروخدا ببخش انقد بی معرفت بودم دیر اومدم پیشت بخدا سرم شلوغ بود.ولی قوی باش انشالا که بهش سخت نمیگذره و زود این مدت تمام میشه...منم خیلی برات دعا میکنم فافای خوشگل و مهربونم
دوست خوبم:نه عزیزم درکت میکنم بی معرفت چیه رویا جون اینجوری نگو من اصلا توقعی برای کامنت ندارم میخوندمت خیلی خوشحالم که داداشت خوبه خداروشکر دکتر شدنتم مجدداً مبارک باشه مرسی عزیزم بووس
وای ...دیدن این فافای غمگین و ناراحت چقدر سخته
اصلا اینطوری دوست ندارم شاد باش ، بخند ...گرچه توقع خیلی زیادیه دوست خوبم:خیلی سخته یاسمن صدای خستشو که میخواد قایم کنه تا من متوجه نشم چقدر داره بهش سخت میگذره میشنوم ار فاصله دور بند دلم پاره میشه مرجان
ساعت11:31---7 شهريور 1393
عزیزم روزای سختی رو داری میگذرونی امیدوارم بعد از تموم شدن این سختی روزهای خوبی در انتظارتون باشه
فافا زیاد خودخوری نکن حستو بروز بده شاید سبکتر شی دوست خوبم:نمیدونم چی بگم این روزا فقط بیشتر از همیشه امیدم به خداست این یه ذره ارومم میکنه
آخی چقدر خوب که تونستین باز همو ببینین
دوست خوبم:خیلی عالی شد اگه نمیدیدم همون روز میرفت مطمئنم الان حالم بدتر بود مهدیه
ساعت0:59---6 شهريور 1393
سلام فافای عزیزم
خدا بزرگه هم مراقب نفسیته هم مراقب دل تو همسریت میتونه بت زنگ بزنه من این شرایطو گذروندم تو اون دو ماه رفتم مماخمو عمل کردم ک از شوق مماخ خوشگلی زودتر روزام بگذره البته من مث تو عاشق نبودم فقط شیطون بودم!!هی جوونیا!!!خوب شد گذشتیا!!! همسریت حتما بات تماس میگیره میتونن از تلفنای عمومی پادگانشون بات تماس بگیره هر روز اینطوری نبودشو کمتر حس میکنی دوست خوبم:سلام مهدیه جون میدونم منم مثل همیشه نگاهم به دستای خداست.اوووف پس مماخم عمل کردی میخوام ببینم خووو:)روزی دوبار زنگ میزنه صداشو میشنوم دلم اروم میشه اما غروب تا شب مثل مرغ پرکنده میشم انگار یه چیزی کم دارم تمنا
ساعت0:31---6 شهريور 1393
آخیییییییی چقداون قسمت اول غمگین بود دلم گرففک کنم خیلییی سخته
واااو ایول رقصیدن توماشین چقدخوب که تونستی دوباره قبل رفتن همو ببینیدوگرنه میدونم واقعا برات سخت میشد ان شاالله زودتموم میشه نگران نباش عزیزم دوست خوبم:بعضی از مواقع نمیشه اون حسی که داشتی بنویسی یعنی کلمه ایی واسه اون حس پیدا نمیکنی من واقعا اون لحظه ایی که اس اخر دادم داشتم دق میکردم اشکام از ته دلم درمیومد:(مرسی عزیزم بوووس
سلام عزیزم
من جای تو کلی خوشحال شدم آقاتون تونست بیشتر بمونه ، فکر کنم خاطره این روزتون حسابی ماندگار بشه چون واقعا ذره ذرشو به خاطر سپردید اون لحظه که رو تخت بودی و داشتی اس ام اس شوهریت رو میخوندیم بعد لباسش رو بو کردی دقیقا یکی از روزهای خودمو برام یادآوری کرد ، میدونم این لباسها چه میکنه دوست خوبم:سلام خانوم خوب من که رو ابرا بودم خیلی خوشحال شدم خوابم نمیبرد وقتی بهم گفت.هنوز تای لباسش رو دلم نمیاد باز کنم:"( شاهي
ساعت17:31---5 شهريور 1393
فافاآخه دوماه كه جيزي نس؛تابري دانشكاهوبخودت بياي تمومه
باوركن من الآن داشتم حساب ميكردم غبطه ي توروخوردم واس من ديداره بعدي شايدساله ديكه باشهباوركن فافايي دوست خوبم:شاهی میرم تو فکرش که نیست نمیتونم دوماه ببینمش نفسم میخواد بند بیاد از اونورم این اذیتم میکنه که میدونم داره بهش سخت میگذره اما یه جوری خوشحال حرف میزنه که مثلا من متوجه نشم:( آتوسا
ساعت14:47---5 شهريور 1393
چه خوب که دوباره تونستید همو ببینید،
هشت تا جمعه که چیزی نیست،زود میگذره ایشالا واسه شما راحت بگذره دوست خوبم:مرسی عزیزم ایشالا
راستش یذره دلم گرفت
از خدا میخوام که زودتر این مدت تمام بشه و دوباره پیش هم باشین فافا جونم محکم باشیا عاشقونه هات ابدی عزیزم دوست خوبم:منم کامنتت خوندم اشکم جمع شد
وایییی سربازی چی میگههه
اخه پسراچه گناهی کردن 2سال از عمرشون باید تلف شه من همیشه باسربازی مخالف بودم ایشالا این مدت سربازی واسه شما زود بگذره خلاص بشید دوست خوبم:سربازی درد بگیره ایشالا:(مرسی زهرا جون صبا
ساعت1:11---5 شهريور 1393
سلام فافا جونم.برات دعا می کنم که بتونی با دوریش بسازی عزیزم.فافا مطمئنم که اسم هممسری رو درست گفتم اسم توام که دیگه باید یه چیز عجیب غریبی باشه نه؟!!!
دوست خوبم:سلام عزیزم مرسی دوستم یه روزی شاید اسم واقعیمونو گفتم همسری
ساعت13:28---2 شهريور 1393
سلااااااااااام زندگی من نفسیم:سلام به روی ماهت خوشگل منبه منم خیلی خیلی مخصوصا وقتی بهم نگاه میکردیم با صدای بلند برای هم میخوندیم من میگفتم عشقم خدارو خیلی شکر میکنم از اینکه تونستیم باز ببینمت دلم اروم گرفت اگه اون روز میرفتی حالم بد میشد اما امروز دیدمت اروم شدم دیدی بهتم دلداری دادم تازشمچشم عزیزممنم دوست دارم بیشتر از تمام ادمای دنیا مواظب خودت باش عشقم سفارش هایی که کردم یادت نره ها افرین پسمل خودم بوساشو ببین چه زیادن عاششششششششششششششقتم بووووووووووووووووو**ووووووووووووووووووووووووووس
|