روز عشق(93/3/12) و کلی عکس
خاطرات عاشقانه من ونفسیم
بهترین لحظه های من زیر سایه عشق تو
درباره وبلاگ


♥بــِسْم ِاللهِ الرَّحْمن ِالرَّحیمْ♥ وَإِن یَكَادُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَیُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْر وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِین ♥♥♥♥♥♥ به صندوقچه خاطرات من ونفسیم خوش اومدین همنفسم:مهندس عمران من:دانشجوی پیراپزشکی عمر عشقمون:از زمانی که من 14 ساله و نفسیم 16 ساله بود الانم بعد از گذشت 7سال هر روز عاشقانه تر بهم نگاه میکنیم خاطرات اینجا رو تقدیم میکنم به تنها عشق زندگیم اینستامون:_manonafasiim_



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 128
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 128
بازدید ماه : 176
بازدید کل : 287582
تعداد مطالب : 162
تعداد نظرات : 1370
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
فافا

آخرین مطالب


 
چهار شنبه 14 خرداد 1393برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : فافا

سلام به عشقم که الان در مسافرت به سر میبره با دوستان و خانواده گرامی و سلام به دوستای خاموش روشن خودم که ما رو همیشه همراهی میکنن خوبید جیگملامن همون روز دوازده اپ کردم اما یهو همش پرید دیگه کم کم باید به فکر تغییر جا یا تو بلاگفا یا پرشین باشماگه اطلاع دارید کدوم بهتره بهم بگید مرسیفیلم سر به مُهر دیدید اگه ندیدید مثل من دانلود نکنید برید بخرید ببینیداز اینش خوشم اومد که دختر داستان وبلاگ نویس بود بد یه جا با دوستای وبلاگیش قرار عصرونه میزارن تا همدیگرو ببینن موقع دیدن فیلم همش تو این فکر بودم کاش میشد ماهم یه جا قرار بزاریم همدیگرو ببینیمو بعد بدون معرفی حدس میزدیم که از بین ما مثلا دریا رویا میشا خانوم گل....کیا هستن مهمتر از همه خودم که باید دقت میکردید حدس میزدید بین این همه خانوم وبلاگ نویس کدوم فافای نفسی هستشبا درس دانشگاه چیکار میکنید من که نزدیک چهارصد صفحه کتاب دارم باید بشینم برای امتحانا بخونم یه درس خوندم سه تا موندهدر این بین خانواده به فکر مسافرت افتادن فردا اگه خدا بخواد عازم شمال هستیم به قول شاعر که میگه بیخیال فردا ما هم باید در مسافرت بیخیال درس بشیماگه خانواده عمو باهام بیان کتاب نمیبرم اگه نیان میبرم بخونم اخه دیگه صبح تا شب که بیرون نمیریمراستی سه تا روز عشقی عقبم اما گفتم حالا این قرار اخر رو بنویسم که تازس تا بعدا برسم به روز عشقای قبلیاین مدت یا مهمون برامون اومد یا کار پیش اومد نمیشد اپ کنم اما بدونید من همیشه دلم اینجاس حتی اگه کارم داشته باشم شده ده دقیقه وقت میزارم در روز همه ی دوستامو روزی دو سه بار چک میکنم ببینم در چه حالی هستنخوب این از شرح حال ما حالا پیش به سوی ثبت روز عشقی دیگر

اول از همه این بگم دوست جونیا من یه سوال دارم از همتون(خانوما)من فکر میکنم شاید من بیش از حد حسودم یا خودخواهم نمیدونم چون مثلا وقتایی که همسری با خانواده یا دوستاش مثل الان میره مسافرت یا بعضی وقتا که چند روز با پسر عمش میره خونه عمو...میمونه با اینکه روزی پنج شش بار اس میده حالم رو میپرسه یه کمی هم باهم حرف میزنیم اما همین که مثل روزای دیگه زیاد پیشم نیست فکر میکنم الان پسرعمه یا دوستاش دورش رو گرفتن باعث میشن باهم کمتر باشیم حسودی میکنم بهونه گیر میشم میخوام بدونم شما هم نسبت به همسراتون این حس رو دارید یا اگه همسردار بشید اینجوری میشید یا مشکل از منِ تا خودم رو اصلاح کنماخه وقتایی که من میرم مسافرت یا خونه عمه عمو میمونم شده خیلی کم با همسری حرف بزنم باهم باشیم چون بقیه نمیزارن میگن چیه همش با گوشی هستی اما همسری اصلا اعتراضی نمیکنه حتی خیلی رعایت میکنه میگه عزیزم راحت باش بهت خوش بگذره اما من اینجوری نیستم همش دوست دارم همسری مثل همیشه همه ی وقتش برای من باشه شاید این چند خط تا اومدن نفسی از سفر پاک کنم پس زودی مشورت بدیدشـ ـكلـك هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـهشب قبل از روز عشقمون من تا ساعت سه بیدار بودم سر به مهر نگاه میکردم صبح از ترس اینکه خواب نمونم یه بار شش از خواب پریدم یه بار هشت که دیگه بیدار شدم برای همسری میوه شستم بعد حموم رفتم جینگیلاسیون انجام دادم شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز رفتم پیش عشقم از دور نفسی منُ ندید سرش پایین بود داشت فِلَش ماشین درست میکرد رفتم نزدیک شیشه که پایین بود گفتم اِاِاِهم یعنی خبردار باش که خانوم خوشگلت اومدراه افتادیم به سمت پارک اول بستنی خوردیم که نفسی از بستنی خوردن خانومش تعریف کرد گفت نگاه چه قشنگ بستنی میخوره بعدم بلال خوردیم من عکسایی که از خونه جدید عمو گرفتم نشون همسری دادیم که گفت چرا شبیه مسجد پساین خونه عمو ماجرا داره به نفسی گفته بودم این عموی من با اینکه وضع مالی خیلی خوبی داره کارخونه دار هستش اما اصلا دوست نداره امروزی زندگی کنه تا حالا دو دست مبل گرفتن اما خوشش نیومده رد کرده اخری که خیلی قشنگ بود همرنگ فرشاشونم  اجری نارنجی بود رد کرد رفتچون همه چی باید به میل خودش باشه به حرف کسی گوش نمیکنه حالا مهمونا نمیتونن رو زمین بشینن مشکل خودشونه مهم اینه صاحبخونه راحت باشهبعد از اینکه همسری به خونه عموی بنده خندید باهم حرف زدیم عکس دوستم همسرشو که برام فرستاده بود نشون دادم گفت دوستت چه زشته باز گفت بده یه بار دیگه ببینم منم سری عکس اوردم دید گفت ببین حالا گفتم زشته هی میاره نشون میده اگه میگفتم مثل اون یکی دوستت چه خوشگله نشون نمیدادشکلکهای پادشاه و ملکه

بعد از اینکه یه کمی میوه خوردیم نفسیم گفت بریم داخل پارک از ماشین پیاده شد اما من نشستم تا در رو برام باز کنه از پشت شیشه به من نگاه میکرد میخندید در باز کرد منم دستم رو مثل پرنسس ها که براشون میگیرن تا پیاده بشن گرفته بودم نفسی هم میخندید میگفت لوس پاشو دارن خانوما نگامون میکنن منم پیاده نشدم تا دستم رو گرفت مثل پرنسس ها پیاده شدم رفتیم داخل پارک جای بوسم رو لپ های همسری بود پاک کردم بعد رفتیم نفسی اب خورد نشستیم روی پله های الاچیق همسری هم مشغول بازی شد منم در حین نگاه کردن به بازی همسری به بازوهاش چسبیده بودمدستم رو انداختم دور کمرش که دیدم اصلا نمیتونم کامل بگیرمش ماشالا هر روز ورزشکاری تر میشه پسملمگفت دیگه نمیخوام برم باشگاه گفتم نه مگه دست شماس دست خانومته باید برییدفعه ای بغلم کرد که دوتا خانوم پشت سرمون بودن فکر کنم دیدن ما رو یه لحظه بود اما از چشم های هموطنان هیچ لحظه ای از دست نمیرهتم من اجری نارنجی بود مانتو اجری مایل به نارنجی لاکم نارنجی رژم نارنجی دوتا گل سر توپی ریز نارنجی هم زده بودم یه کمی از پایین موهامم نارنجی کرده بودم که همسری خوشش اومد نفسی هم تیپ سرمه ای زده بود یعنی این تیپش انقدر بهش میاد میخوام یه لقمش کنمزبانکده محصلدستمُ گرفت بلند بشم منم از فرصت استفاده کردم یه ذره رفتم بغلش اخه خیلی وقته اصلا یه دقیقه هم بغلش نرفتم شاید قبل از عید تا الان شایدم بیشتر باشهconnie_wimperingbaby.gifداشتیم سوار ماشین میشدیم همسری نمیدونم چرا دستم رو کشید خیلی دردم اومد مور مور شد دستمنفسیم هم میگفت چی شد بابا ببخشید منم میگفتم دردم اومد منو زدیتو ماشین یه ماجرایی رو تعریف کردم که نصف نیمه یادم بود هی میگفتم این نه اهان اون نه یکی مثل این عشقمم خندید گفت مثل این خول خولیا دیوونه ها تعریف میکنی ادامه میوه ها رو پوست کندم همسری میل کردن خیار به شکل موز پوست میگرفتم یادم رفت براتون عکس بندازم ببینید زیر زبونی ارومم میگفتم والاع همش میخوره نه یه تشکری نه چیزی نفسی هم میخندید میگفت دستت درد نکنه عشقم مرسیخیار گرفتم سمت همسری که داشت با موبایل کار میکرد حواسش نبود تا خواست گاز بزنه کشیدم خودم خوردم یه مزه ای میده یه بار سر همین کارامون من با همسری قهر کردم یه بارم ایشون قهر کرد لج همدیگرو دراورده بودیمشکلک های شباهنگShabahangدیگه وقت رفتن بود همسری ماشین روشن کرد بهش گفتم ماشین پشتمون نیست گفت نه بعد زودی بوسش کردمتو راه سر یه موضوعی که مربوط میشه به زن بچه خیالی که خودم برای همسری اختیار کردم همش با همسری دعوا میکردم میگفتم تو اونو بیشتر از من دوست داری...نفسی هم غش کرده بود از خنده هی منُ میزد بازومم گاز گرفت نیشگونمم گرفت منم دردم اومد گفت از این حرفا نزن تا جیگر نشی لهت کنم رسیدم خونه اما چون شلوغ بود دیگه همسری سرخیابون صبر نکرد مثل همیشه بابای کنیم رفت

عشقنامه:عشق من ببخشید اگه بعضی روزا با حرفام ناراحتت میکنم تو باز انقدر خوبی که با اینکه خودت خیلی ناراحت میشی اما ارومم میکنی تا غصه نخورم هزارها هزار دوووووووووووووووست دارم دستاتو میبوسم تکیه گاه من شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

بدون رمز به طور موقت به خاطر اونایی که خودشون میدوننشکلک های شباهنگShabahang

پی نوشت:دوستای عزیزم اگه برای دیدن عکس ها مشکل دارید لود نمیشه سایزش بزرگ اطلاع بدید سایز عکس ها رو تغییر بدم و یه چیز دیگه اینکه چون عادت دارم اول کامنت نفسی رو تایید کنم تا رسیدن همسری کامنتی تایید نمیشه خودتونم لووووووووووووووسید゜*きゃわ*゜ のデコメ絵文字

پی نوشت 2:من هرکاری کردم با اینکه لابی هتل wifi داشت نشد وارد مدیریت بشم سوال پاک کنم تا همسری نخونهدیروز صبح نفس خان از مسافرت تشریف اوردن علاوه بر کامنت های عمومی کامنت های خصوصی رو هم مورد مطالعه قرار دادنانگار اصلا نمیشه من چیزی رو از نفس خان قایم کنم ایشالا لوکس بلاگ منهدم بشی با این سیستم .....به زودی ترکت میکنم

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

نظرات شما عزیزان:

الما
ساعت12:14---21 خرداد 1393

در این مواردی که گفتی من حسود نیستم

بهتره گاهی این دوریها علاقه رو زیاد می کنه

ضمنا بنده هم رمز میخوام

دوست خوبم:چه خوب که نیستی من خیلی خیلی هستم اما میخوام کنترلش مکنم از این به بعدخجالتیفرستادم الما جونبی تقصیر



یاسمن(سه شنبه ها)
ساعت14:36---20 خرداد 1393

منم تصمیم دارم این فیلم رو ببینم کنجکاو شدیم
در مورد حسودی هم من اینطوری نیستم ، یعنی بهتر بخوام بگم نبودم ، دوتامون وقتی جایی میرفتیم با هم خداحافظی میکردیم تا بعدش
ایول به هموطنان ، همین فرداست کلیپتون بره تو اینترنت
خوب به ما هم رمزو بده بیاد
مین از بین همه ی سیستم ها میهن بلاگ رو ترجیح دادم
به نظرم باید بری تو همشون عضو بشی و امتحانش کنی
حرف یکی دوتا مطلب که نیست آدم میخواد برای همیشه اونجا بمونه پس با دقت انتخاب کن

دوست خوبم:بد نیست ببین چونت میخاره یا سوال داری:)

خوش بحالتون من به شدت اینجوریمگریهبابا همش دوثانیه هم نشد هموطنان بسیوووووووور جسور شدن ایــــــــــــــــــــــــشمردد

منم فکر کنم باروبندیل ببرم تو پرشین بلاگ پهن کنمچشمک



ميشا
ساعت9:54---20 خرداد 1393

سلام عزيزم
اين حساسيت ها هميشه از طرف ما خانوما وجود داره من هنوزم بعد 4 سال زندگي مشترك وقتي ميره جايي هي ميخوام بهش زنگ بزنم ولي مثلا من كه ميرم خونه مامانم اصلا زنگ نميزنه بگه كجايي كي ميايي وقتي ازش ميپرسم ميگه خوب ميخوام اذيت نشي و راحت باشي...
منم الان خودمو كنترل ميكنم وقتي بيرونه زياد بهش زنگ نميزنم

دوست خوبم:سلام مامان میشای گل

منم باید سعی کنم خودمو کنترل کنم اما سختهخجالتی



فاطيما
ساعت8:29---20 خرداد 1393

فافا چون چرا كامنت هاي منو تاييد نكردي؟

دوست خوبم:فاطیما جون میام عزیزم همه ی کامنتا به دستم رسیده وقت کنم میام تایید میکنم بوووووووووووووووووووووووووووس برای تویی که پیگیر کامنتتی عزیزم:)



مریم
ساعت21:52---19 خرداد 1393

سلام فافا جون
وااااااااااااااااااااااای چه عکسای خشگلی
مرسی که بدون رمز گذاشتی
خیلی لذت بردم
عاشقونه هات ابدی عزیزم

دوست خوبم:سلام مریمی خوب

مرسی عزیزم دیگه بخاطر شما دوستای خوبم بقیه خاموش ها هم فیض میبرن:)



صبا-یک بانو
ساعت18:00---19 خرداد 1393

فافایی نظر من چی شده؟!

دوست خوبم:رسید عزیزم تایید کردمبوسه



Elia
ساعت23:59---17 خرداد 1393

خانومیییییی دلم برات تنگ شده بود عزیزم مثل همیشه وقتی میام کلی انرژی میگیرمو براتون ارزوی خوشبختی در کنار هم تا اخر عمرووووووو می کنمممممممم

دوست خوبم:وااااااااااااااااای دختر معلوم هست کجایی نگرانت بودم یه خبر بده میری خوووووگریهممنون عزیزم راستی از اون مورد چه خبر تونستی کمکش کنی فراموش کنه؟



سالی
ساعت21:14---17 خرداد 1393

عشقققتون پایدار مثل همیشه
ذر خصوص اون سوالات:
عزیزم این حسودی که همه ما خانوما داریم
من خودم اوایل اینقدر این حس شدید بود که خودم اذیت میشدم با وجود اینکه نفسی خیلی هوامو داشت و در اینجور مواقع خیلی مراعات میکرد ولی من خیلی زیاده روی میکردم .. اما الان خیلی کمتر شده البته چون خودم خواستم دیدم بی مورده و باید کمش کنم و یه کم ازاد باشه اسیر که نگرفتم
فافا جون تو هم سعی کن این روش و پیش بگیری چون خیلی بهت کمک میکنه .. واسه من که جواب داد الان من جایی میرم نفسی یکسره سراغمو میگره و حسودی میکنه باز من هواشو دارم.. یه جورایی برعکس شده

دوست خوبم:همچنین عشق شما عزیزمبوسه

منم دیگه دارم سعی میکنم خودمو کنترل کنم اصلا دختر مگه حسود میشه:)سالـــــــــــــــــــــــــــــــی این اسیری رو به همسری یاد دادی هی به من میگه اسیر که نگرفتیپا در دهان



همسری
ساعت11:34---17 خرداد 1393

سلااااااااااااااااااااااااااام ما اومدیم
ای آدم حسود من اون چند خط و خوندم دوستان یکی هم اینجور مواقع طرف منو بگیر دیگه همش به خانومی میگید نه حق با تو
خیلی دلم برات تنگ شده
بازم برای میوه ها ممنون خانومم اینجا نوشتم که ثبت بشه تشکر کردم باز نگی تشکر نکردی
خیلییییییییییییییییییی بیشتر از جونم دوست دارم عمرم

نفسیم:سلام به روی ماهت کنجکاو منبوسهمن خودم طرف شمام غمت نباشهخنده

منم خیلی یعنی خیلی خیلی دلم برات تنگ شده همش پیش خانواده دوستاتی قهرم اصلا:))

نووووووووووووووووووووش جونت عشق منبوسه

زندگی منــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی منم دوست دارم ...جونم:):-***************************************************8



دریا
ساعت1:27---17 خرداد 1393

برو open with بعد microsoft .... رو بزن بعدش editرو بزن resizesh koon
اره منم حسودم اون مواقع خخخخخخخخ
منم واسه مسعود زنه خیالی درستیدم دقیقا اونم اینجوری میزنه به پام و قاز میگیره

دوست خوبم:الان این راهنمایی برای چی بود؟:)

کجایی دریایی نگرانتمگریه



خانوم گل
ساعت15:55---16 خرداد 1393

سلام فافا جونه خودم
قرار وبلاگی.اگه اینجوری میشد چقدر باحال میشد.اگه تو یک شهر بودیم حتما باید میدیدمت.
البته یه چیزی هم هست اینکه شاید وقتی که همو ببینیم تصورمون با واقعیت فرق داشته باشه.مثلا من الان تورو یه دختر یکمی تپل با قد متوسط سفید پوست که خیلی هم شرو ژیگوله تصور میکنم
این حسودی که تو ذات همه هست فکر میکنم.من از تو بدترم فافا حتی به کینازم حسودی میکنم تا همسریم قربون صدقش میره میپرم بغلش تا به من توجه کنه
همسریمم فقط میخنده
این حسودی فقطو فقط از دوست داشتنه
آقاااااا این ته دیگا بدجور چشمک میزنن.

دوست خوبم:سلام مامان گل مهربون

ووووووووووووووی من تپل نیستم قدمم 170 بعد دیگه گندمی مایل به سفیدم بعد دیگه یه دیوارم راستم باشه ازش بالا میرمخندهبزار منم تو رو بگم اوووم به نظرم تو یه خانوم مهربونی که با همسری یه سر گردن اختلاف قد داری سفیدی چشماتم قهوه ایه خیلی هم خانومی درسته عایا؟چشمک

بزار همسری من از بچه اصلا خوشش نمیاد منم که دختردوستم شدید تلافی میکنم بعدا بعلهمردد

اخی اینجوری نگو دلم میسوزهگریه



مریم
ساعت15:29---16 خرداد 1393

راستی یه سوال
فافا چطوری این ماکارونی رو گیس کردی؟

دوست خوبم:خوب ابتدا دست ها را شسته سپس ماکارونی اب کش شده را برمیداریم در کنار هم مرتب میچینیم یک سرش را به طرف مقابل میدهیم بگیرد و شروع به بافتن میکنیم مانند موی سرلبخند



آمیتیس
ساعت12:58---16 خرداد 1393

سلام دوستم.خوشحال میشم بهم سر بزنی

دوست خوبم:سلام عزیزم خوش اومدی به صندوقچه مابوسهاومدم امیتیس جون



صبا-یک بانو
ساعت9:48---16 خرداد 1393

سلام فافا جونم

خوبی؟دختر همیشه به گردش و خوش گذرونی

ماشاا... خوش به حال آقای همسر با این دستپخت خوبت و این همه سلیقه

فافا جونم واستون دعا میکنم زودتر عقد کنید که راحت تر بتونید همدیگرو ببینید

راستی درمورد اون موضوع منم خیلی حساس بودم ولی الان تقریبا عادی شده واسم...آخه وقتی بهش توجه میکنم میبینم واقعا گاهی نمیتونه جواب بده

دوست خوبم:سلام عزیزم خوبم

مرسی عزیزمبوسهکاش منم خوب بشم عادی بشم تا کارم به روزبه نکشیدهخنده



غزل
ساعت22:41---15 خرداد 1393

فافا همه اينطورن
خيالت راحت اين مرضو همه خانوم ها دارن
به به فافا تو چه سليقه اي چه دستپختي داريييييييي
فافا يه ايه نذر [ و ان يكاد الذين ...] هرروز هم بخون كه عشقون چش نخوره
چون ...
عشقتون پايدار

دوست خوبم:مرض چیه دختر بگو بیماری یا جونون:)

اصلا من میخوام بدونم رو دست من کسی هستخندهبعله بعله یکی هست غزل خانوم و باغچه خوشگل و باسلیقش

دیر گفتی هممون باهم چشم خوردیم هم من هم عشقمون هم همسریمهر شده

چون چییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟



مریم
ساعت21:59---15 خرداد 1393

سلام فافا جونم
وااااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااای چه فافای کدبانویی
خیلی لذت بردم
خوش به حال آقاتون
ممنون عزیزم که بدون رمز گذاشتی
عاشقونه هات ابدی دختر گلی

دوست خوبم:سلام دوست بامعرفتم

با این تعریف شما دوستان به فکر رستوران زنجیره ای افتادمخنده

به عشق شما گذاشتم عزیزمبوسه



مهدیه
ساعت21:09---15 خرداد 1393

سلااام
چه لحظات قشنگی رو داشتی
ایشالا شادیت همیشه پابرجا باشه
استرس نمیگیری قبل امتحان میری مسافرت
من یادم نی کی اخرین بار رفتم تفریحات
من فنای اون ماکارونیتم عجب چیزی بوداااا
عکسشم کشتار جمعی را میندازه چ برسه به خود اصلیش!!!!!
راجبه سوالتم ب نظرم این ی احساس عادیه
فقط نزار بیش از حد کش پیدا کنه که خدای نکرده به دلخوری بکشه

دوست خوبم:سلام مهدیه مهربون

مرسی عزیزم

چرا الان که دارم فکر میکنم استرس گرفتم:(

چه جمله ی بامزه ای گفتی فنای:)یاد گرفتم ازت مرسی:)

کش دیگه داره از دستم در میره کم کمخندهدستا شُله بلندتر:)



مرجان
ساعت17:41---15 خرداد 1393

آفرین چه باسلیقه!
عزیزم من قصد فضولی ندارم ولی به نظرم اگه از این حساسیتت کم کنی بهتره چون بالاخره یه روزی همسرت از این رویه خسته میشه و البته اگه بتونی حساسیتتو کاهش بدی و به همسریت نشون بدی که درکش میکنی باعث آرامش خاطرش میشی و رابطتتون صمیمی تر میشه

دوست خوبم:الان اون علامت تعجب چی میگه:)

فضولی چیه عزیزم شما دوست منی ممنون از راهنماییت مرجان عزیزمبوسه



آزی
ساعت14:55---15 خرداد 1393

سلام عزیزم.واقعا به آقای همسری تبریک میگم واسه همچین خانوم با سلیقه ای
یکی از یکی خوشملتر و جذابتر بودن .چش نخوری تووو

دوست خوبم:سلام ازی جون

اقای همسر این تبریک ها رو اگه کامنت ها رو مطالعه میفرمایید دریافت کنید لطفازبان درازی

مرسی دوستم چشمات قشنگ میبینه بووووس



zahra
ساعت14:11---15 خرداد 1393

سلام دوستم چه عکسایی
آفاتون چه خانم هنرمندی نصیبش شده
منکه ته هنرم این بود که واسه آقایی کوکو سبزی پختمخیلی هم شیک!
راستی درمورد حسادت منم دقیقا همین طورم همین فکرای شما هم همش تو ذهنم بود خوشحالم که یکی مثه خودمو پیدا کردم:)

دوست خوبم:سلام زهرا جون

من کوکوسبزی بلد نیستم تعداد انگشت شمار غذا بلدم به ده تا نمیرسهخنده

جدی؟خیلی سخته خودمونم اذیت میشیمگریه



فاطيما
ساعت20:19---14 خرداد 1393

فافاجون تو پارك خانومه چيزي نگفت بهتون
كاش عكساي خونه عموتو هم ميزاشتي ماهم ببينيم
غذا هات با سليقه درست كردي بخصوص اون دوستت دارم با ترقه
فقط جدي اون همه ترقه رو زدي؟؟؟؟؟؟

دوست خوبم:به خدا دوثانیه هم نشد خانومه خیلی تیز چشم چرون بود بعدم مگه میتونه چیزی بگه به اون چه ربطی دارهمردد

پاک کردم فاطیما دیر گفتیخجالتی

نه ده تاشو نگه داشتم تو روزای خاص که میریم بیرون با خانواده برای ترسوندن دخترعمو عمه...یواشکی بزنم:)چهارشنبه سوری علاوه بر تجهیزات خودم از تجهیزات شوهرعمع گرامی هم بهره بردم به من یه گونی هم بدن همه رو میزنم بعد میام خونهآرام



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: