چهار شنبه 14 خرداد 1393برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : فافا
سلام به عشقم که الان در مسافرت به سر میبره با دوستان و خانواده گرامی و سلام به دوستای خاموش روشن خودم که ما رو همیشه همراهی میکنن خوبید جیگملامن همون روز دوازده اپ کردم اما یهو همش پرید دیگه کم کم باید به فکر تغییر جا یا تو بلاگفا یا پرشین باشماگه اطلاع دارید کدوم بهتره بهم بگید مرسیفیلم سر به مُهر دیدید اگه ندیدید مثل من دانلود نکنید برید بخرید ببینیداز اینش خوشم اومد که دختر داستان وبلاگ نویس بود بد یه جا با دوستای وبلاگیش قرار عصرونه میزارن تا همدیگرو ببینن موقع دیدن فیلم همش تو این فکر بودم کاش میشد ماهم یه جا قرار بزاریم همدیگرو ببینیمو بعد بدون معرفی حدس میزدیم که از بین ما مثلا دریا رویا میشا خانوم گل....کیا هستن مهمتر از همه خودم که باید دقت میکردید حدس میزدید بین این همه خانوم وبلاگ نویس کدوم فافای نفسی هستشبا درس دانشگاه چیکار میکنید من که نزدیک چهارصد صفحه کتاب دارم باید بشینم برای امتحانا بخونم یه درس خوندم سه تا موندهدر این بین خانواده به فکر مسافرت افتادن فردا اگه خدا بخواد عازم شمال هستیم به قول شاعر که میگه بیخیال فردا ما هم باید در مسافرت بیخیال درس بشیماگه خانواده عمو باهام بیان کتاب نمیبرم اگه نیان میبرم بخونم اخه دیگه صبح تا شب که بیرون نمیریمراستی سه تا روز عشقی عقبم اما گفتم حالا این قرار اخر رو بنویسم که تازس تا بعدا برسم به روز عشقای قبلیاین مدت یا مهمون برامون اومد یا کار پیش اومد نمیشد اپ کنم اما بدونید من همیشه دلم اینجاس حتی اگه کارم داشته باشم شده ده دقیقه وقت میزارم در روز همه ی دوستامو روزی دو سه بار چک میکنم ببینم در چه حالی هستنخوب این از شرح حال ما حالا پیش به سوی ثبت روز عشقی دیگر اول از همه این بگم دوست جونیا من یه سوال دارم از همتون(خانوما)من فکر میکنم شاید من بیش از حد حسودم یا خودخواهم نمیدونم چون مثلا وقتایی که همسری با خانواده یا دوستاش مثل الان میره مسافرت یا بعضی وقتا که چند روز با پسر عمش میره خونه عمو...میمونه با اینکه روزی پنج شش بار اس میده حالم رو میپرسه یه کمی هم باهم حرف میزنیم اما همین که مثل روزای دیگه زیاد پیشم نیست فکر میکنم الان پسرعمه یا دوستاش دورش رو گرفتن باعث میشن باهم کمتر باشیم حسودی میکنم بهونه گیر میشم میخوام بدونم شما هم نسبت به همسراتون این حس رو دارید یا اگه همسردار بشید اینجوری میشید یا مشکل از منِ تا خودم رو اصلاح کنماخه وقتایی که من میرم مسافرت یا خونه عمه عمو میمونم شده خیلی کم با همسری حرف بزنم باهم باشیم چون بقیه نمیزارن میگن چیه همش با گوشی هستی اما همسری اصلا اعتراضی نمیکنه حتی خیلی رعایت میکنه میگه عزیزم راحت باش بهت خوش بگذره اما من اینجوری نیستم همش دوست دارم همسری مثل همیشه همه ی وقتش برای من باشه شاید این چند خط تا اومدن نفسی از سفر پاک کنم پس زودی مشورت بدیدشب قبل از روز عشقمون من تا ساعت سه بیدار بودم سر به مهر نگاه میکردم صبح از ترس اینکه خواب نمونم یه بار شش از خواب پریدم یه بار هشت که دیگه بیدار شدم برای همسری میوه شستم بعد حموم رفتم جینگیلاسیون انجام دادم رفتم پیش عشقم از دور نفسی منُ ندید سرش پایین بود داشت فِلَش ماشین درست میکرد رفتم نزدیک شیشه که پایین بود گفتم اِاِاِهم یعنی خبردار باش که خانوم خوشگلت اومدراه افتادیم به سمت پارک اول بستنی خوردیم که نفسی از بستنی خوردن خانومش تعریف کرد گفت نگاه چه قشنگ بستنی میخوره بعدم بلال خوردیم من عکسایی که از خونه جدید عمو گرفتم نشون همسری دادیم که گفت چرا شبیه مسجد پساین خونه عمو ماجرا داره به نفسی گفته بودم این عموی من با اینکه وضع مالی خیلی خوبی داره کارخونه دار هستش اما اصلا دوست نداره امروزی زندگی کنه تا حالا دو دست مبل گرفتن اما خوشش نیومده رد کرده اخری که خیلی قشنگ بود همرنگ فرشاشونم اجری نارنجی بود رد کرد رفتچون همه چی باید به میل خودش باشه به حرف کسی گوش نمیکنه حالا مهمونا نمیتونن رو زمین بشینن مشکل خودشونه مهم اینه صاحبخونه راحت باشهبعد از اینکه همسری به خونه عموی بنده خندید باهم حرف زدیم عکس دوستم همسرشو که برام فرستاده بود نشون دادم گفت دوستت چه زشته باز گفت بده یه بار دیگه ببینم منم سری عکس اوردم دید گفت ببین حالا گفتم زشته هی میاره نشون میده اگه میگفتم مثل اون یکی دوستت چه خوشگله نشون نمیداد بعد از اینکه یه کمی میوه خوردیم نفسیم گفت بریم داخل پارک از ماشین پیاده شد اما من نشستم تا در رو برام باز کنه از پشت شیشه به من نگاه میکرد میخندید در باز کرد منم دستم رو مثل پرنسس ها که براشون میگیرن تا پیاده بشن گرفته بودم نفسی هم میخندید میگفت لوس پاشو دارن خانوما نگامون میکنن منم پیاده نشدم تا دستم رو گرفت مثل پرنسس ها پیاده شدم رفتیم داخل پارک جای بوسم رو لپ های همسری بود پاک کردم بعد رفتیم نفسی اب خورد نشستیم روی پله های الاچیق همسری هم مشغول بازی شد منم در حین نگاه کردن به بازی همسری به بازوهاش چسبیده بودمدستم رو انداختم دور کمرش که دیدم اصلا نمیتونم کامل بگیرمش ماشالا هر روز ورزشکاری تر میشه پسملمگفت دیگه نمیخوام برم باشگاه گفتم نه مگه دست شماس دست خانومته باید برییدفعه ای بغلم کرد که دوتا خانوم پشت سرمون بودن فکر کنم دیدن ما رو یه لحظه بود اما از چشم های هموطنان هیچ لحظه ای از دست نمیرهتم من اجری نارنجی بود مانتو اجری مایل به نارنجی لاکم نارنجی رژم نارنجی دوتا گل سر توپی ریز نارنجی هم زده بودم یه کمی از پایین موهامم نارنجی کرده بودم که همسری خوشش اومد نفسی هم تیپ سرمه ای زده بود یعنی این تیپش انقدر بهش میاد میخوام یه لقمش کنمدستمُ گرفت بلند بشم منم از فرصت استفاده کردم یه ذره رفتم بغلش اخه خیلی وقته اصلا یه دقیقه هم بغلش نرفتم شاید قبل از عید تا الان شایدم بیشتر باشهداشتیم سوار ماشین میشدیم همسری نمیدونم چرا دستم رو کشید خیلی دردم اومد مور مور شد دستمنفسیم هم میگفت چی شد بابا ببخشید منم میگفتم دردم اومد منو زدیتو ماشین یه ماجرایی رو تعریف کردم که نصف نیمه یادم بود هی میگفتم این نه اهان اون نه یکی مثل این عشقمم خندید گفت مثل این خول خولیا دیوونه ها تعریف میکنی ادامه میوه ها رو پوست کندم همسری میل کردن خیار به شکل موز پوست میگرفتم یادم رفت براتون عکس بندازم ببینید زیر زبونی ارومم میگفتم والاع همش میخوره نه یه تشکری نه چیزی نفسی هم میخندید میگفت دستت درد نکنه عشقم مرسیخیار گرفتم سمت همسری که داشت با موبایل کار میکرد حواسش نبود تا خواست گاز بزنه کشیدم خودم خوردم یه مزه ای میده یه بار سر همین کارامون من با همسری قهر کردم یه بارم ایشون قهر کرد لج همدیگرو دراورده بودیمدیگه وقت رفتن بود همسری ماشین روشن کرد بهش گفتم ماشین پشتمون نیست گفت نه بعد زودی بوسش کردمتو راه سر یه موضوعی که مربوط میشه به زن بچه خیالی که خودم برای همسری اختیار کردم همش با همسری دعوا میکردم میگفتم تو اونو بیشتر از من دوست داری...نفسی هم غش کرده بود از خنده هی منُ میزد بازومم گاز گرفت نیشگونمم گرفت منم دردم اومد گفت از این حرفا نزن تا جیگر نشی لهت کنم رسیدم خونه اما چون شلوغ بود دیگه همسری سرخیابون صبر نکرد مثل همیشه بابای کنیم رفت عشقنامه:عشق من ببخشید اگه بعضی روزا با حرفام ناراحتت میکنم تو باز انقدر خوبی که با اینکه خودت خیلی ناراحت میشی اما ارومم میکنی تا غصه نخورم هزارها هزار دوووووووووووووووست دارم دستاتو میبوسم تکیه گاه من بدون رمز به طور موقت به خاطر اونایی که خودشون میدونن پی نوشت:دوستای عزیزم اگه برای دیدن عکس ها مشکل دارید لود نمیشه سایزش بزرگ اطلاع بدید سایز عکس ها رو تغییر بدم و یه چیز دیگه اینکه چون عادت دارم اول کامنت نفسی رو تایید کنم تا رسیدن همسری کامنتی تایید نمیشه خودتونم لووووووووووووووسید پی نوشت 2:من هرکاری کردم با اینکه لابی هتل wifi داشت نشد وارد مدیریت بشم سوال پاک کنم تا همسری نخونهدیروز صبح نفس خان از مسافرت تشریف اوردن علاوه بر کامنت های عمومی کامنت های خصوصی رو هم مورد مطالعه قرار دادنانگار اصلا نمیشه من چیزی رو از نفس خان قایم کنم ایشالا لوکس بلاگ منهدم بشی با این سیستم .....به زودی ترکت میکنم
نظرات شما عزیزان: الما
ساعت12:14---21 خرداد 1393
در این مواردی که گفتی من حسود نیستم دوست خوبم:چه خوب که نیستی من خیلی خیلی هستم اما میخوام کنترلش مکنم از این به بعدفرستادم الما جون یاسمن(سه شنبه ها)
ساعت14:36---20 خرداد 1393
منم تصمیم دارم این فیلم رو ببینم کنجکاو شدیم دوست خوبم:بد نیست ببین چونت میخاره یا سوال داری:) خوش بحالتون من به شدت اینجوریمبابا همش دوثانیه هم نشد هموطنان بسیوووووووور جسور شدن ایــــــــــــــــــــــــش منم فکر کنم باروبندیل ببرم تو پرشین بلاگ پهن کنم ميشا
ساعت9:54---20 خرداد 1393
سلام عزيزم دوست خوبم:سلام مامان میشای گل منم باید سعی کنم خودمو کنترل کنم اما سخته فافا چون چرا كامنت هاي منو تاييد نكردي؟ دوست خوبم:فاطیما جون میام عزیزم همه ی کامنتا به دستم رسیده وقت کنم میام تایید میکنم بوووووووووووووووووووووووووووس برای تویی که پیگیر کامنتتی عزیزم:) سلام فافا جون دوست خوبم:سلام مریمی خوب مرسی عزیزم دیگه بخاطر شما دوستای خوبم بقیه خاموش ها هم فیض میبرن:) فافایی نظر من چی شده؟! دوست خوبم:رسید عزیزم تایید کردم خانومیییییی دلم برات تنگ شده بود عزیزم مثل همیشه وقتی میام کلی انرژی میگیرمو براتون ارزوی خوشبختی در کنار هم تا اخر عمرووووووو می کنمممممممم دوست خوبم:وااااااااااااااااای دختر معلوم هست کجایی نگرانت بودم یه خبر بده میری خوووووممنون عزیزم راستی از اون مورد چه خبر تونستی کمکش کنی فراموش کنه؟ عشقققتون پایدار مثل همیشه دوست خوبم:همچنین عشق شما عزیزم منم دیگه دارم سعی میکنم خودمو کنترل کنم اصلا دختر مگه حسود میشه:)سالـــــــــــــــــــــــــــــــی این اسیری رو به همسری یاد دادی هی به من میگه اسیر که نگرفتی همسری
ساعت11:34---17 خرداد 1393
سلااااااااااااااااااااااااااام ما اومدیم نفسیم:سلام به روی ماهت کنجکاو منمن خودم طرف شمام غمت نباشه منم خیلی یعنی خیلی خیلی دلم برات تنگ شده همش پیش خانواده دوستاتی قهرم اصلا:)) نووووووووووووووووووووش جونت عشق من زندگی منــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی منم دوست دارم ...جونم:):-***************************************************8 دریا
ساعت1:27---17 خرداد 1393
برو open with بعد microsoft .... رو بزن بعدش editرو بزن resizesh koon دوست خوبم:الان این راهنمایی برای چی بود؟:) کجایی دریایی نگرانتم سلام فافا جونه خودم دوست خوبم:سلام مامان گل مهربون ووووووووووووووی من تپل نیستم قدمم 170 بعد دیگه گندمی مایل به سفیدم بعد دیگه یه دیوارم راستم باشه ازش بالا میرمبزار منم تو رو بگم اوووم به نظرم تو یه خانوم مهربونی که با همسری یه سر گردن اختلاف قد داری سفیدی چشماتم قهوه ایه خیلی هم خانومی درسته عایا؟ بزار همسری من از بچه اصلا خوشش نمیاد منم که دختردوستم شدید تلافی میکنم بعدا بعله اخی اینجوری نگو دلم میسوزه راستی یه سوال دوست خوبم:خوب ابتدا دست ها را شسته سپس ماکارونی اب کش شده را برمیداریم در کنار هم مرتب میچینیم یک سرش را به طرف مقابل میدهیم بگیرد و شروع به بافتن میکنیم مانند موی سر سلام دوستم.خوشحال میشم بهم سر بزنی دوست خوبم:سلام عزیزم خوش اومدی به صندوقچه مااومدم امیتیس جون صبا-یک بانو
ساعت9:48---16 خرداد 1393
سلام فافا جونم دوست خوبم:سلام عزیزم خوبم مرسی عزیزمکاش منم خوب بشم عادی بشم تا کارم به روزبه نکشیده غزل
ساعت22:41---15 خرداد 1393
فافا همه اينطورن دوست خوبم:مرض چیه دختر بگو بیماری یا جونون:) اصلا من میخوام بدونم رو دست من کسی هستبعله بعله یکی هست غزل خانوم و باغچه خوشگل و باسلیقش دیر گفتی هممون باهم چشم خوردیم هم من هم عشقمون هم همسری چون چییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟ سلام فافا جونم دوست خوبم:سلام دوست بامعرفتم با این تعریف شما دوستان به فکر رستوران زنجیره ای افتادم به عشق شما گذاشتم عزیزم مهدیه
ساعت21:09---15 خرداد 1393
سلااام دوست خوبم:سلام مهدیه مهربون مرسی عزیزم چرا الان که دارم فکر میکنم استرس گرفتم:( چه جمله ی بامزه ای گفتی فنای:)یاد گرفتم ازت مرسی:) کش دیگه داره از دستم در میره کم کمدستا شُله بلندتر:) آفرین چه باسلیقه! دوست خوبم:الان اون علامت تعجب چی میگه:) فضولی چیه عزیزم شما دوست منی ممنون از راهنماییت مرجان عزیزم سلام عزیزم.واقعا به آقای همسری تبریک میگم واسه همچین خانوم با سلیقه ای دوست خوبم:سلام ازی جون اقای همسر این تبریک ها رو اگه کامنت ها رو مطالعه میفرمایید دریافت کنید لطفا مرسی دوستم چشمات قشنگ میبینه بووووس zahra
ساعت14:11---15 خرداد 1393
سلام دوستم چه عکسایی دوست خوبم:سلام زهرا جون من کوکوسبزی بلد نیستم تعداد انگشت شمار غذا بلدم به ده تا نمیرسه جدی؟خیلی سخته خودمونم اذیت میشیم فافاجون تو پارك خانومه چيزي نگفت بهتون دوست خوبم:به خدا دوثانیه هم نشد خانومه خیلی تیز چشم چرون بود بعدم مگه میتونه چیزی بگه به اون چه ربطی داره پاک کردم فاطیما دیر گفتی نه ده تاشو نگه داشتم تو روزای خاص که میریم بیرون با خانواده برای ترسوندن دخترعمو عمه...یواشکی بزنم:)چهارشنبه سوری علاوه بر تجهیزات خودم از تجهیزات شوهرعمع گرامی هم بهره بردم به من یه گونی هم بدن همه رو میزنم بعد میام خونه
|