شنبه 9 آذر 1392برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : فافا
سلام به عشقمو سلام به دوستای خود خودم خوب دوتا از امتحانای میان ترمم رو به خوبی خوشی دادم حالا دوتا امتحان دیگه مونده که خیلی هم سخت هستن با حجم زیاد بنده هم خیلی شاد و ریلکس پنج شنبه صبح پاشدم همراه خانواده رفتم مسافرت به شمال کشور و الان خیلی شادتر میخوام پست بزارم و برم لالا اگه اون وسطا وقت شد درس هم میخونمموقع رفتن از روستای اجداد همسری با ادرس هایی که داده بود در حال گذشتن از پشت شیشه ماشین دیدن کردم واقعا رویایی بود خونه هایی با سقف های شیرونی تراس های بزرگ پنجره هایی که رو به کوه های پردرخت باز میشد با هوای سرد مه غلیظ که من با دیدنشون عاشق همشون شدم دلم رفت به خودم میگفتم حتما باید اینجا یه خونه بخریم چون بعدا من هر روز میخوام بیام اینجا بمونم واقعا مثل عکسای طبیعت بود که روی کارت پستال ها چاپ میکنن شبیه نقاشی بود الانم با یاداوریش دلم هوای اونجا رو کردوای که چقدر مردم این ناحیه از شمال کشور مهربونن به معنای واقعی یعنی هرچی بگم کم گفتم این چند روز رفته بودیم خونه دوست بابام که تا حالا همدیگرو ندیده بودیم فقط اقایون چندباری درحد قرار کاری که دوست بابا به تهران اومده بود همدیگرو دیده بودن بعد از کلی اصرار از طرف ایشون بالاخره ما رفتیم شهرشون خیلی مهمون نواز بودن کافی بود متوجه بشن از چیزی خوشت اومده درجا بهت میدادن مثلا مامان دستور گذاشتن سیرترشی و سرکه رو ازشون پرسید خانوم دوست بابا بعد از گفتن دستورش رفت یه شیشه سیرترشی دوتا بطری سرکه اورد یا من گفتم پرتغال های اینجا چه عطری داره یه سبد پرتغال چیده شده از باغشون رو دادن دیگه میترسیدم از چیزی تعریف کنم به زور باز بهم بدنجای داره همین جا از این ناحیه شمال کشور بخاطر مهمون نوازی بی نظیر بی همتاشون تشکر کنمدقت کنید فقط از این ناحیه شمال نه اون ناحیه شمال اخه اون ناحیه تقریبا هرسال به دلیل داشتن سوییت میریم اونجا اما این ناحیه از شمال رو برای اولین بار بود رفتم و از همه لحاظ مهربونی اب وهوا....اصلا قابل مقایسه با اون ناحیه نیستن پدر هم خیلی از این ناحیه شمال خوشش اومد و من در دل میگفتم دامادتون رو ندیدی هزار برابر این دوستتون ماه هستن خوب بگذریم شنبه دوهفته پیش بود از خواب بیدار شدم بعد از جینگولاسیون و زدن دوعدد نیمرو درست کردن لقمه برای خودم و نفسیم بدیو بدیو رفتم پیشش سوار شدیم رفتیم پارک تا رسیدیم زود نیمروها رو دراوردم خوردیم همسری گفت چه ترش خوشمزس گفتم روش لیمو تازه با یه ادویه ای که نمیدونم چی بود ریختم درحال خوردن بود گفت وای این یه لقمه چقدر خوشمزه بود گفتم باز کن ببینم لقمه رو باز کرد دیدم همون یه تیکه ای بود که صبح موقع ریختن ادویه ادویه از دستم ریخت منم دیگه تخم مرغ رو بهم نزدم همونجوری پختبرای اولین بار بود که قرار داشتیم من ناخونم رو جینگول نکرده بودم با اینکه وقت هم داشتم کلا بی حوصله بودم قربونش برم عشقم می گفت هرکاری بگی میکنم فقط تو اینجوری نباش اصلا بیا من رو بزن شاید خوب شدی اصلا بعضی وقتا با اینکه صد در صد من مقصرم اینجوری مهربون میشه من عذاب وجدان میگیریموقتی که من اینجوری بداخلاقی میکنم فقط غر میزنم اونم چندساعت نفسم درمقابل بیشتر مهربونی میکنه پیش خودم شرمنده میشم فکر میکنم لیاقت این همه مهربونی رو ندارم این حرف ها رو اینجا میگم تا خودم بعدا با خوندنشون یادم بیاد چه مرد مهربونی دارم یه کم این زودجوش بودنم رو اصلاح کنم تا مثل الان دچار عذاب وجدان نشم بعد از اینکه همسری نازم رو کشید(خودتون لوس هستید هر کی فکر میکنه من لوسم ایشالا موهاش بریزه کچل بشه) و از اون حالت بی حوصلگی خارج شدم مثل این ادم هایی که سیمشون رو میزنن به برق حرف زدم انقدر از همه جا حرف زدم کل فامیل رو چرخ زدم به نفسیم گفتم فکم خسته شدایشونم با دقت به حرف هام گوش میداد و جاهایی که بحث به اوج میکشید میخندید می گفت ولش کن خانومم حرص نخور فدات بشم منم میگفتم نه نه میخوام بگم بزار بگم تو هم در جریان باشیاین وسط پرتغال نارنگی هم پوست میکندم که ویتامین س بدنمون تامین بشه همسری هم حواسش به چرخش چاقو تو دست من بود همش میگفت اینجوری نگیر دستت رو میبریااااامنم میگفتم نه چرا ببرم حواسم هست بعد دوست همسری زنگ زد منم از فرصت استفاده کردم با پوست پرتغال ادمک درست کردم از اینایی که زبونش رو میشه با دست حرکت داد یادم رفت عکس بندازم از ادمک پرتغالیمموهام رو یه سمتش رو تافت زده بودم کشیده بودم سمت دیگه رو کج ریخته بودم تو صورتم نفسی اولش که رفتم من رو دید هی میخواست یه حرفی رو بزنه من رو نگا میکرد می گفت خیلی ناز شدی موهام رو ناز میکرد سه بار اومد یه حرفی رو بزنه هی منو نگاه میکرد می گفت خیلی ناز شدی حرفش رو نمی گفت منم کلی کیفول شدم از این همه ذوق همسری برای تغییر به این کوچیکیبعد از قدم زدن راه افتادیم به سمت خونه منم هوس یخ در بهشت کرده بودم نفسیم گفت بریم بگردیم پیدا کنیم گفتم نه چون هم باید برمیگشتم هم میدونستم دیگه همه جا یخ در بهشت رو جمع کردن بعد از رسوندن من دالی بازی کردن عشقم رفت دل من از نگاه کردن به دورشدنش گرفت اشک تو چشمام جمع شد عشقنامه:قربون چشمهای قهوه ایت برم زندگی من دیگه اونجوری مظلومشون نکنی به من نگاه کنی ها دلم ریش میشه بخدا بخاطر همه خوبیهات ممنونم مرد زندگیم میپرستمت بعد از خدا دوست دارم بیشتر از همه ی ادمای دنیا نظرات شما عزیزان: سلام فافا جون،ببخشید خیلی وقت بود پست های قدیمیتو نخونده بودم،تابستون که شده حوصله ی انجام هیچ کاری رو ندارم،فقط لم میدم رو مبل و تلویزیون نگاه میکنم دوس خوبم:سلام اتوسای وب خوناره از بس هوا گرم کل انرژی ادم میره منم همینجوریم نگران نباش همدردیم:)ایشالا شما اولین مهمونمون باشی برات باقالا قاتوق ترشی تره درست کنم چقدرم که من بلدمایشالا البته از اون پیر شادابا:) دریا
ساعت12:37---2 دی 1392
دعوات نکردمهههههه
راه رفتم معمولی نیست که حلالی دوتایی قدم زدیم طرحو نمیبینیییی؟ پاسخ:اخی چه عشقولی:-*
فافا جون کم پیدا نمی نویسی؟؟
ایشاا... تا باشه مسافرت رفتن.. به به چه جایی رفتی شمال ..ادم دلش میخواد پاسخ:سرم شلوغه سالی جون ممنون عزیزم اینسری بیا باهم بریم:)
فافا کجایی پس؟بیا بنویس دیگه
پاسخ:خودمم دوست دارم بیام بنویسم دوتا روز عشق رو ننوشتم سرم شلوغه:(
سلام گلم
درسام سنگینه فرصت اپ کردن ندارم موفق باشی پاسخ:سلام عزیزم همچنین شما
آرامشی میخواهم که تو باشی و من درکنار هم............
تو سکوت کنی ومن گوش کنم... ومن آرام بگویم تــــــــــــــورا دوست دارم..... وتـــــــــــــــو بگـــــــــــــــویی من هم پاسخ:خیلی زیبا بود به دلم نشست ممنون فرشته جون
سلاااااام ای دختر شیطون......یخ در بهشت کجا بود این وقت زمستون آخه؟هوس چه چیزایی میکنی
پاسخ:سلام عزیزم الان دیگه باید چای در بهشت هوس کنم:) دریا
ساعت14:23---15 آذر 1392
نیستی؟کجایی؟هان؟بیا بنویس دیگه منتظرم
اقایی که خودش با مامان اس هم میدن حرفم میزنن بیرونم کار داشتنی رفتیم.....مامانش رو میگم که به مامانم زنگ نزده پاسخ:مهمونی بودم دریا جون شاید صبر کرده شرایط جور بشه بعد زنگ بزنه عزیزم
ایشالا همیشه همین جور خوشبخت باشین. به منم سر بزن خانومی
پاسخ:ممنون عزیزم حتما میام الیا جون سارا(روزنگار تقویم زندگی)
ساعت8:33---14 آذر 1392
عزیز دلم ایشالا همیشه شاد و خوشبخت باشید و غذای خوشمزه بخورید
پاسخ:ممنون همچنین شما عزیزم:)
همه ی پنجره هارو باز
روزنه هارو پر از نور اسمون پر ستاره شب مهتابی عکس ماه توی حوض تو اغوش عشقت واست ارزو میکنم پاسخ:مرسی عزیزم کجایی مهسا جون وبلاگت رو اپ کن رویا
ساعت11:20---13 آذر 1392
سلام عزیزم مرسی که میای و بهم دلگرمی میدی...
راستی جریان آشناییتونم بنویس اگه وقت کردی هم زود زود آپ کن دوستم پاسخ:عزیزم:-* حتما در اولین فرصت مینویسم رویا جون
ببین منو مجبور کردیاااااااااااااااا
الآن هیفنوتزت مینماهم فا فا جان من مادریَت میباشم تو میخواهی عکست را به ما نمایش بنماهی با شماره 3 بیدار شویو 3 خوب حالا بدو عسکتو بیار پاسخ:مادریم شوهریم میفرماید عکس در دنیای مجازی اکیدا ممنوع است و پیگرد همسری خواهد داشت:)
مرسی فافا جونم از اینکه اومدی پیشم چشم حتما تند تند آپ میکنم
ایشالا خبر عروسیتونو به زودی بشنوم پاسخ:خواهش میکنم عزیزم ممنون فرشته جون ای بابا جاااان!!! پاسخ:زورم در این موارد بهش نمیرسه مادریماصلا منم که مظلوم سلام عزیزم پاسخ:سلام فرشته جون خوش اومدی عزیزم حتما میام دریا
ساعت21:02---11 آذر 1392
همیشه خوش باشیییین بی حوصله نباشیااا روش اثر میذاره بدچوووور ..... پاسخ:حتما عزیزم به اقایی بگو خوب یه زنگ بزنن خیال مامانم رو راحت کنن ایشالا همه چی درست میشه عزیزم نگران نباش
میگویم که فـــــــــــــــا فــــــــــــا جان نازنیـــــــــــــــنم پاسخ:ما هم دوست داریم به عمل اوریم اما شوهرمان سرمان را میبرد فافا چرا من نمیتونم لینکت کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ پاسخ:عزیزم بلاگفا لوکس بلاگ رو لینک نمیکنه ما هفت سال باهم هستیم عزیزم هنوز رسمی نشدیم به زودی یه پست میزارم از نحوه اشنایی... چه قشنگ مينويسي فافا جون پاسخ:لطف داری عزیزم ممنون دوست خوبم چشم غزل جونبعله بعله دوباره ازم تعریف کن چسبید خدارو شکر کن عزیزم . پاسخ:خیلی ممنون مامان ندا الآن ما متعلق یه این ور شمالیم یا اون ور شمال؟؟ پاسخ:شما هرجا باشی خوبی این ور اون ور نداره ارامشم رو ازحلقت دربیار لازمش دارم دارم به امتحان نزدیک میشم ميشا
ساعت9:13---10 آذر 1392
انشالله هميشه عاشق و عاشقتر باشيد دوستم
پاسخ:همچنین شما میشا جون مریم
ساعت22:15---9 آذر 1392
انشالله عشقتون همیشه پایدار باشه
پاسخ:ممنونم مریم عزیزم به به چه خوشمزا تعریف میکنی فافا پاسخ:مرسی رویای عزیز
خانوم گل
ساعت19:21---9 آذر 1392
سلام به فافا خونسرد که تو امتحاناش میره مسافرت مرسی عزیزم ایشالا مزدوج بشیم میام دنبالت پنج تایی بریم نه نمیتونم بگم اولا خیلی سخته دوما اگه لو بدم دست زیاد میشه همسری دیگه ازم تعریف نمیکنه همسری
ساعت14:03---9 آذر 1392
به به سلام خانوم گله پاسخ:گله یا خله بعله بعله برمنکرش لعنت باشه عشقم رفتیم خونمون همیشه غذا برات نیمرو میپزم الان زیرپوستی اضافه میکنم مثل من
|