جمعه 3 آبان 1392برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده : فافا
سلام به عشق خوجلم و سلام به دوستای مهربون خودم یکشنبه هفته پیش سرکلاس ریاضی بودم وسط کلاس دلم پر زد برای نفسیم یه اس براش فرستادم ایشونم جواب دادن نمیشه منم یه سورپرایز برات دارم گلم بعد از کلاس از اونجایی که کنجکاوم زنگ زدم تا تمام سعی تلاشم رو کنم از زیر زبونش بکشم که سورپرایزش چیه اما نگفت که نگفتبعد از کلاس دومم زنگ زدم گفتم کجایی گفت بیست دقیقه دیگه میرسم منم دیدم وقت هست رفتم جینگولاسیون انجام دادمراه افتادم به سمت در خروج از دور از بین اون همه اقایون محترم دانشجو اقای خوشتیپ خودمو پیدا کردم قرفونش برمقدم هام رو تندتر کردم رسیدم به عشقم بعد از سلام احوالپرسی نزدیک در حراستنشستیم تو ماشین احساس کردم همسری مثل همیشه راحت حرف نمیزنه لوسم نمیکنه کلا راحت نیست خلاصه همینجور که داشتیم میرفتیم من حرف میزدم یدفعه زد رو ترمز با ترمزش من یه کمی اومدم جلو سمت شیشه همینجوری که از کارش تو شوک بودم یدفعه دیدم از صندلی عقب که به صندوق عقب راه داره دوتا دست افتاد بیرون یه هی بلند کشیدم با داد گفتم وااااااااااااای این چیه یعنی اون لحظه هنگ کرده بودمااااااا از ترس برگشتم به نفسی نگاه کردم دیدم از خنده غش کرده یه نگاه دیگه به پشت انداختم دیدم دستا داره حرکت میکنه صدای دوست همسری میاد میگه بیا من رو دربیار پختم این تو نفس خانم همینجور داشتن میخندیدن به قیافه وحشت زده بندهبعد که هنگیم برطرف شد خودمم شروع کردم به خندیدن از ماشین پیاده شدم همسری میگه بفرما این هم سورپرایز دیگه تا برسیم خونه من یاد شوک اون لحظه خودم می افتادم میخندیدم نفس خان هم یاد قیافه وحشت زده من می افتاد میخندید منم گفتم باشه یکی طلبت عزیزماخه تا حالا همسری از این کارا نکرده بود که دوستش رو با خودش بیاره اصلا فکرش رو نمیکردم سورپرایزش موجود زنده باشه اما یه حسی بهم میگفت فافا سوپرایزش میتونه زنده باشه ها به خودشم حتی قبل اینکه بیاد گفتم گفت نه اصلا تو این موردایی که فکر میکنی نیست البته چندباری با سوسک مار مصنوعی بنده رو ترسونده بود که با جیغ من خودش بیشتر ترسیده بوداین دوست همسری خیلی پسر خوبیه درنظر دارم اگه یه خانوم خوب هم قسمتش بشه دراینده رفت امد خانوادگی باهاش داشته باشیم از منم خواسته اگه دختر خوب دیدم تو دوستام بهش معرفی کنم برای ازدواجبه ما بیسکویت نارنگی داد منم از اونجایی که خانوم خوب کدبانویی هستم کلا به فکر مرد زندگیمم کول پشتیم رو پر کرده بودم از میوه هلو موز انار دون کرده شکلات دونه دونه تعارف میکردم اخر خندش گرفت به شووری گفت همیشه انقد به فکرته منم گفتم بعله همیشه اینطوریه اصلا کوله نیست که سوپرمارکت کیه که قدر بدونههمسری هم گفت بعله بعله دستتون درد نکنه یه اهنگی اومد که کلی ادم رو وادار میکرد حرکات موزون انجام بده منم دستم رو گذاشته بودم رو کنسول انگشتام رو با ریتم اهنگ تکون میدادم نفسی زد رو دستم که یعنی نکن منم خندیدم جوری که دوستش نبینه شونه هامو تکون دادم که مثلا دارم میرقصمدیگه دوستمون بود پیشش نمیشد سرم رو بزارم رو شونه همسلی مثل همیشه از اول تا اخر دست همدیگرو بگیرم منم اصلا یه جوری بودم انگار دست همسری تو دستم نبود یه چیزی کم داشتم کلافه بودم اخر دیگه شووری جونمم طاقتش تموم شد دستم رو گرفت اروم می گفت جیجر منی زیر پوستی لوسم میکرد فردا تولد مامان 2(مامان نفسیم)هستش اینجا رو شاید هیچ وقت نخونه اما دوست دارم از اینجا هم بهش تبریک بگم مامان جون مهربونم تولدت مبارک ایشالا هزار ساله بشی عشقنامه:زندگی من هزار بار ممنونم که بخاطر من داری همه سختی ها رو تحمل میکنی منم قول میدم برات بهترین همسر دنیا باشم قدر همه خوبی های عشقم رو بدونم بیشتر از جونم دوست دارم همنفسم نظرات شما عزیزان: چه سورپرایزی کوچیک و ساده ای دوست خوبم:اتوســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا قلبم اومد تو دهنم با این سورپرایزهمچنین عزیزم خوشم میاد از ارادت در خوندن خاطرات خدا قوت فرزندم:)بوووووووووووووووووووووس برای خواننده ی خوب همراهم با افتخار لینک شدید پاسخ:خوش اومدی دوست عزیز و جدیدم اومدم عزیزم ولی اسم وبم رو نوشتی عاشقانه های من ونفسیم بزن خاطرات عاشقانه من ونفسیم الان این لمزه شخصیهه؟! پاسخ:اره عزیزم فقط مخصوص اقامونیناس دهوام نکن دیگه بوخودا گناه دارم اما الان میام رمز عکسام رو بهت میگم ماری گیس بریده♥
ساعت23:29---5 آبان 1392
وای عجب سورپرایز باحالی خخخخخ ترکیدم از خنده پاسخ: ميشا
ساعت8:41---5 آبان 1392
واي واقعا چه سورپرايزي پاسخ:از سورپرایزم یه چیزی اونورتر بود میشا جون داشتم سکته میکردم مرسی عزیزم ایشالا میگم فافا جون چه همسلی شیطونی دارررری منم رد کردم سکته رو سلااام عزیزم پاسخ:سلام به دوست خودم واقعا منم سورپرایز برای همسری داشتم خواهم داشت آهان الان خوندم...عجب سوپرایزی بوووود... پاسخ:وحشتناک و خنده دار بود مرسی عزیزم چقدر من دیر تایید میکنم کامنت ها رو ایییش هورررررررررررررررا...دووم...البته هنوز مطلبو نخوندم.فقط خواستم دومیو از دست ندم.نمیذاری اول شیم که... پاسخ:عزیزممممممممممممممممممی همسری
ساعت21:14---3 آبان 1392
سلام نفسم پاسخ:به به سلام خواننده اول وبلاگ خسته نباشی عزیز من خواهش میکنم اصلا علوس بهتر از من وجود نداره جیگمل منییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
|