پنج شنبه 19 مهر 1392برچسب:, :: 15:44 :: نويسنده : فافا
سلام پاییزی خنک دلچسب دارم به همسر خودم که همیشه دوست داره اولین نفری باشه که پست جدید رو میخونهو سلام به دوستای عزیزم زود میرم خاطره روز عشق دیگه رو ثبت کنم به امید روزی که با همسلی تو خونه خودمون کنار هم بشینیم خاطرات اینجا رو بخونیم کیفول بشیم بگید ایشالاخوب اون روز بعد از بهونه آوردن برای استاد نیم ساعت زودتر خودم رو تعطیل کردم از کلاس رفتم دیدم نفس خان نیومدن زنگ زدم گفت خودت گفتی چهار بیا الان بیست دقیقه به چهار مونده گلم خوب اگه زودتر میگفتی زود تعطیل میشی منم زودتر حرکت میکردمگفتم من نیدونم دیگه اگه زود نیای من با یکی دیگه میرمخلاصه تشریف آوردن حالا هی من میخوام سوار بشم نمیزاره که میره عقب میاد جلو آخر دید من این شکلی شدم در رو برام باز کردتا در باز شد سر گل رو دیدم که به زور جا داده بود زیر صندلی خودشم دید من دیدم مثلا میخواست یواشکی سر گل رو قایم کنه به رو نیاره که لو رفته منم گفتم ما که گل زیر صندلی رو ندیدیمگفت دست نزن بهش منم زود از زیر صندلی کشیدمش بیرون ذوقیده شدم خیلی خوجل بود چون کلاس بودم عجله ای اجازه گرفتم وقت نکردم خودمو برای همسلی جینگیل کنم تو ماشین یه کمی میخواستم جینگیل کنم مگه همسری میذاشت هی می گفت ماشین داره میاد حالا راه یونی من اولش خلوته این ماشینی که همسری می گفت یه دوازده سیزده متری با ما فاصله داشت منم میخواستم یه رز بزنم که آخرم زدم عشقم یه تی شرتی پوشیده بود که خیلی بهش میومد دیگه دلم داشت ضعف میرفت میخواستم بچلونمش اما دلم نمیومد که دیگه به چندتا گاز از بازوش فشار دادن دستاش بسنده کردماینجور وقتا که خیلی دلم براش ضعف میره دوست دارم زورم زیاد بود تا بغلش میکردم هرچقدر که دلم میخواد فشارش میدادم تا دلم آروم بشه اما زورشو ندارم که از دور یه ماشین عروس دیدیم شووری جونمم میدونه من هنوز مثل بچگی هام از دیدن عروس ماشین عروس ذوق زده میشم سرعتش رو زیاد کرد تا به ماشین عروس برسیم منم میگفتم سرعتت رو بیار پایین من اصلا نمیخوام ماشین عروس ببینماما گوش نمیداد که میخندید بیشتر گاز میداد منم جیغ میزدم دستش رو فشار میدادمبه عروس رسیدیم اما اصلا چهرش معلوم نبود گفتم وا چقدر شنلش رو کشیده پایین ندیدمش همسری گفت بعله شما هم برای عروسی بعد شنلت اینجوری باشه گفتم حتما عزیزمچون من رژیمم تنقلات نخوردیم تغذیه سالم داشتیم میوه خوردیم به نفسی گفتم تو چیزی نخوریا چون من رژیمم دلم میخواد دیگه خسته شدم از این رژیم سخت رفتیم پارک همیشگی یه کمی قدم بزنیم دوتا دختر بچه نشته بودن رو چمن عروسک بازی میکردن فکر کنم شش سال بیشتر نداشتن از کنارشون رد شدیم دوتایی یه جوری نگاه کردن که انگار کاملا درک میکردن یعنی چی یه جور معنی دار هم لبخند میزدن به نفسی گفتم تو رو خدا اینا رو ببین ما همسن اینا بودیم از سن اینا هم بیشتر بودیم هنگ بودیم از هیچی غیر از کارتون دیدن خبر نداشتیمفکر کنم چشمشون همسری رو گرفته بود چون اولش بهمون خندیدن از پیششون رد شدیم من برگشتم باهاشون بابای کردم زبون درازی کردم محلم ندادن بخاطر عینک دودی که روی موهام گذاشتم بهم گفتن چهارچشم بی ادبا منم عینکم رو گذاشتم رو چشممو براشون با عینک چراغ زدمنفسی هم که یه چیزی رو میخواست تعریف کنه نمی تونست منم خندم گرفته بود حالا مگه خندم قطع میشد افتاده بودم رو دنده خنده انقدر خندیدم اشکم اومد عشقنامه:وقتی رسیدی سر خیابون دستت رو آوردی بیرون بابای کردی بهم گفتی من میرم دیگه خانومم خیلی دلم گرفت یه لحظه اشک تو چشمام جمع شد زود خداحافظی کردم تا بری متوجه ناراحتیم نشی مثل وقتی که از هم تو ماشین خداحافظی کردیم چهرت کاملا ناراحت بود از ماشین پیاده شدم صدام کردی دستمو باز گرفتی دلمون نمیومد دست هم رو ول کنیم تو راه سرم رو گذاشتم رو شونه هات تو یه دستت به فرمون بود یه دستت دور کمر من با اینکه خیلی کوتاه بود اما مثل همیشه آرومم کرد هیچ کسی به اندازه تو امید تو نمیتونه امیدوار آرومم کنه عاشقتم هوارتاااااااااااااااااااا نظرات شما عزیزان: سلام،من تو دوران امتحانام بیشتر وقت میکردم بیام اینجا دوست خوبم:چقدر کامنت هاتو دوست دارم روز عشقی هامو به یادم میارهتعجبش رو نگااینجا تا اونجایی که بشه تمام لحظات با تمام حس ها ثبت میشه تا یادمون بمونه چه روزهایی داشتیم با چه حس هایی ميشا
ساعت10:23---21 مهر 1392
چرا نظرهاي من برات نمياد
پاسخ:نمیدونم میشا جون اما این یکی اومد سلام فافاجونم.چه گل خوجگلی
فافا چرا قالب وبلاگت انقد به هم ریخته س تازع توو بلاگ چرخونم نمیشه ثبتش کرد بعد یه فکر اساسی کنم که دوستام اذیت نشن ملسی عزیزم چه مزه ای میده دید زدن ممنون همسری
ساعت11:56---19 مهر 1392
سلام جیگرم میدونم گلم اشکالی نداره همیشه من دیر میام مگه اشکالی داره خدا نکنه عزیزم میدونم بابا اصلا من یه عالمه خوشگلترم منم خیلیییییییییییییییییییییییی دوست دارم عمر من
مرسی فافا خوبم.نمیدونم بلاگ اسکای چشه.رمزت رسید دستم بازم ممنونم دوست خوبم
پاسخ:خواهش میکنم عزیزم مامان شدنت مبارک خیلی خوشحال شدم ایشالا یه نی نی سالم مهربون مثل خودت به دنیا بیاری میخونمت اما کامنت نیتونم بزارم لپ تاپ النگوت مبارک
|