سلام صد سلام به سرباز به امید خدا به سلامتی مرحله اخر خدمت
و سلام به دوستای مهربون وفادار صندوقچه که چراغ اینجا رو روشن نگه میدارن حتی وقتی فافا درگیر امتحان تنبل شده نیست
از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون که دقیق یادم نمیاد روز عشقی ها رو تا جایی که یادمه مینویسم توی اذر ماه هم روز عشقی داشتیم که بازم من یادم نیست کلا حافظه خوبی تو ثبت خاطرات اتفاقات ندارم یکی از دلایل راه اندازی این صندوقچه هم همینه
روز عشقی ها همه بعد از امتحانای من بود همسری میومد دنبالم دم مترو حالا کدوم مترو کدوم خط بماند
تا نشستم همسری گفت به به چه خوشگل شدی منم جواب همیشگی دادم گفتم خوشگل بودم
انگشتر نشون اورد دستم انداختم اون روزی که من تو مغازه امتحان کردم دقیق اندازه دستم بود اما نمیدونم چرا اینی که نفسیم گرفته با اینکه همون شکل انگشتری که من پسندیدم اما خیلی به دستم بزرگ بود حتی تو شصت مبارکم انداختم باز خیلی بزرگ بود حتما قبلی که اندازه دست من بود یکی خریده برده بی ادب
همسری گفت باید انگشتر تنگش کنیم بهش گفتم حالا از کجا میدونی بابا تو رو قبول کنه که به سلیقه من نشون خریدی ایــــــــش
گفت عیبی نداره بابا قبول نکرد میدم به نفر بعدی
تو این لحظه های شوخی همسری خیلی علاقه دارم خفش کنم
منم گفتم چون خیلی زحمت کشیدم واسه انتخابش بابا هم شما رو قبول نکرد من به عنوان یادگاری برش میدارم
همسری گفت مامان میگه برید با فافا سرویس انتخاب کنید منم گفتم نه دیگه بمونه برای بعد از اینکه بابا قبول کرد اون روز قرار بود بریم کافی شاپ منم دلمو از صبح صابون زده بودم که خوردیم به ترافیک همسری چرخید دیر شد کنسل کردم واسه قرار بعدی عاشق اینم که کنار همسری باشم شب باشه باهم حرف بزنیم تو ماشین اهنگ گوش بدیم خیلی بهم مزه میده شاید واسه اینکه خیلی کم بوده که شب کنار هم باشیم برای همین عاشق پاییز زمستونم که هوا زود تاریک میشه منم تا پنج کلاس دارم نه داشتم
تا برسم به همسری شب میشد پیش هم بودیم هنوزم وقتی یاد اخرین امتحان ترم قبلم میفتم که همسری شب اومد دم مترو دنبالم رفت ایس پک گرفت موقع رانندگی با شوخی خنده خوردیم ته دلم قنجولی میشه با یاداوریش
اما الان که دیگه کلاسام تموم شده خیلی وقته همو ندیدیم بعضی وقتا میگم کاش هشت ترم تموم میکردم
بگذریم خدا رو شکر که بازم به خیر خوشی تموم شد
روز عشقی بعدم باز دم مترو قرار داشتیم کدوم خط باز سکرت بماند
حالا این وسط تو سرویس همکلاسیم دید دارم جینگول پینگول میکنم هی گیر داد کجا داری میری هاان منم هی میپیچونم این خانوم پیچ نمیخوره اخه عزیزم یاد بگیر تو کار دیگران فضولی نکنی زشته به خدا
دیگه خلاصه پیاده شدم رفتم سمت ماشین همسری همینجوری سرش تو گوشی بود من سوار شدم یه سلام داد اصلا سر مبارک نیاورد بالا من ببینه همینجوری به بازیش ادامه داد سلام داد منم جیغ داد اره من نگاه نکردی اصلا دیگه مهم نیستم قهرم
در کمال خونسردی برگشته با یک لبخند عریض میگه از قصد بود میخواستم حرصتو دربیارم
با خجالت میگم اگه یه چیزی بگم نمیخندی نفسی گفت نه بگو گفتم از اونجایی که ادم دورنگر اینده نگری هستم میگم بیا انگشتر نبریم جوش بزنیم بیا پشت چسب بزنیم چون ادم خوب باد میکنه چاق میشه تو بارداری دیگه اونوقت اونموقع دستم نمیره اگه جوش بزنیم
ولی چسب بزنیم میشه چسب بکنیم همسری هم در جواب منو به خول بودن متهم کرد گفت خوب میخوای اصلا ننداز بعدا چاق شدی بنداز گفتم نه وا نندازم بزارم به امید چاق شدن
تو کل مسیرم من باب اینکه اه کافی شاپ چیه سوسول بازیه نریم بیا بریم کباب بخوریم خوبه صحبت کرد منم که رژیمم دیدم کالری نوشیدنی کجا کباب کجا راضی شدم بریم
تو محل ما هی گشتیم بعد از اینکه از همه جا ایراد گرفتیم استخوون سبک کردیم
گفتم بیا بریم جای که ما همیشه برای مهمونیامون ازش غذا میگیریم خیلی خوشمزس فقط جا برای نشستن نداره حالا اگه دوست داری بریم جایی دیگه همسری هم که حرف رو حرف فافا نمیزنه رفتیم پیش اشنای ما دوپرس کباب گرفتیم تو ماشین میل کردیم
عجیـــــــــــــب چسبید هوا سرد کنار نفسی با کباب داغ
سرعت غذا خوردن نفسی خیلی نسبت به من بالاس بهش میگم بعداً غذاهامونو جدا بخوریم اگه هم تو دیر بیای من منتظرت نمیمونم اینجوری تو همه ی غذا رو میخوری من گرسنه سر بر بالش میزارم
من یه پیازی گاز زدم که از صداش همسری برگشت نگام کرد خوشش اومد قربون صدقه فافا رفت
کلاً دوست داره من این مدلی نباشم که این غذا بو میده نمیخورم این اینجوری نمیخورم...چقدرم که من اینجوری نیستم
بخاطر همین از صدای گاز زدن پیاز بعد از پنج سال از من بسیووور مسرور شد کلی از برنج من موند که همسری هی گفت تو ببر حیف من گفتم نه تو ببر دوغ خودمو خوردم تموم شد دوغ همسری رو هم خوردم یه کمیشو گفت یادم باشه از این به بعد یه نوشابه بگیرم که دیگه دست به دوغ من نزنی گفتم باشه منم عمراً منتظرت نمیمونم مثل این خانوما که میگن نه صبر میکنم همسرم بیاد بعد غذا بخوریم چیه این مسخره بازیا
گفت مامان 2 بعد از این همه سال هنوزم منتظر بابا میمونه گفتم مامان اشتباه میکنه بعدا میام از اشتباه درش میارم
روز عشقی بعد که مصادف بود با اخرین امتحان کارشناسی من
باز هم همسری اومد دنبالم تو ماشین تا نشستم گفت چرا ارایش نکردی رژ نداری بعد که رفتیم تو نور گفت نه اشتباه کردم ارایش داری اونجا نور نبود کیفیت پایین بود
به نفسی میگم وای من دیگه نمیتونم با تو باشم اخه نمیشه که یه هفت ترم با یه نه ترم باشه
همسری هم گفت برو رشته من کجا رشته شما کجا خلاصه بعد از اینکه کلی برای هم کری خوندیم بیخیال شدیم
البته بگم که همسری خیلی درسش خوبه راهنمایی دبیرستان تیزهوشان درس خونده پسرم
به همسری گفتم تو اولین روز دانشگاه باهم بودیم امروزم که اخرین روز بود باز هم باهمیم داشتم میرفتم تو حس سپاسگزاری که همسری خندید گفت بعله دیگه شما کل دانشگاه با من بودی هی ببر بیار منم حسم پرید دیگه سپاسگزاری نکردم
چون دوروز پشت هم امتحان بودم کلا پنج ساعت خوابیده بودم با اینکه نفسی گفت بریم بگردیم دور بزنیم گفتم نه همشم سوتی میدادم موقع حرف زدن کم میخوابم اَ اِ مغزم جا به جا میشه مثلا میخوام بگم بریم میگم بَریم
این چند روزم چون تا برسیم خونه میخورد به شب منم جای خلوتی پیاده میشدم از همسری خواستم که با ماشین مثل همیشه پشت سرم نیاد پیاده بشه پشت سرم بیاد حالا همینجوری داریم پشت سر هم تو کوچه نزدیک خونه ما راه میریم بهش میگم با فاصله بیا فکر کرد میگم بیا بعد اومده کنار من داره صحبت میکنه میگم اقای محترم لاو تو لاو نزدیک خونه ما با من نیا یکی میبینه میگه اِ خودت گفتی که بیا
هر شبم که پشت سر من میومد میگفت شما برو بعد یه جوری که من بشنوم با خودش حرف میزد میگفت اره یکی بود یکی نیود یه دختر سیاه زشتی بود که میخواست خودشو بندازه به من
اخرین شبم پشت سرم تا نزدیک کوچه اومد من جلوتر بودم دیدم مامان وسط کوچه منتظره من بیام به همسری میگم برو برو مامان هست ایشونم نمیشنید با لبخند نگاهم کرد فکر کرد دارم شوخی میکنم
بعد که اومدم خونه میگم بعله دیگه خدای جذابیت میخواد بیاد خونه همینجوری همه ساپورتش میکنن منتظرشن
اون روزم همسری برام شهرزاد دانلود کرده بود اومدم خونه دیدم اصلا نمیدونم وقتی همسری برام یه فیلمی میاره ببینم چرا انقدر بهم مزه میده راستی کادوهای ولنتاین همو لو دادیم
اما اینجا نمیگم که واسه شما سورپرایز باشه واسه ما که به دلیل کنجکاوی از سورپرایزی درامد
اهان یادم رفت بگم که فردا صبح به امید خدا عازم مشهدم گفتم قبل از رفتنم پست بزارم فافای خونتون کمتر از اینی که هست نشه
عشقنامه:یه دنیا ممنون از اینکه تو روزهای دانشگاه همیشه همراهم بودی یه جوری انگار ساده بگم سوپرمن بودی برام هروقت زنگ میزدم فلان جام سریع خودتو میرسوندی یا میگفتم اینجای درسم گیر کردم یا تحقیق میخوام هر کاری از دستت برمیومد انجام میدادی هیچ وقت زحمتاتو یادم نمیره اینکه تا ترم پنج بدون اینکه من نگاه بندازم به سایت تو خودت برام انتخاب واحد میکردی برنامه میچیندی تنها کاری که من میکردم میگفتم با چه استادی میخوام وقتی که من خواب بودم یا سفر بودم تو از هفت صبح بیدار بودی تا به موقع انتخاب واحد کنی یادته یه درس با یه استاد خوب فقط یه ظرفیت تو حذف اضافه براش اومد تو سریع تا یکی حذف کرد اون درس برام برداشتی من چقدر اون ترم به دوستام راه رفتم تعریف کردم چون همه دوست داشتن با اون استاد بردارن بهم میگفتن عجب شانسی داری اما نمیدونستن که اسم شانس من افشین حتی همین ترم وقتی من لوس شدم قهر کردم با اینکه پنج صبح میخواستی بری پادگان بیدار موندی نازمو کشیدی تا من راضی بشم موضوع تحقیق بفرستم تو تا یک دو شب بیدار موندی انجامش دادی بعد خوابیدی یه کلمه بگم دوووســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم خوب من تمام
نکته نوشت:ما به هیچ وجه راضی نیستیم و حلال نمیکنیم اگه از عکس هایی که من میزارم حالا هرعکسی خدایی نکرده بردارید کپی کنید
ادامه مطلب ...