جمعه 1 بهمن 1395برچسب:, :: 11:33 :: نويسنده : فافا
سلام به اقا دوماد معذرررررررررررررررررررت میخوام از اینکه انقدددددددددددددر کم بودم یا میشه گفت نبودم با سیل عظیمی از تهدیدهای شما عزیزای دل فافا روبه رو شدم دیگه دیدم کم کم داره بوی خون میاد اومدم بنویسم خوب جونم براتون بگه که بعد از خواستگاری همسری به دعوت بابا با ما یه جلسه اومد رفتیم رستوران تا بابا کامل رفتارش رو بسنجه بعد از بله برون من همچنان در توهم هفت سال یواشکی دیدن قرارهامون استرس اون دوران بودم جوری که همسری زنگ میزد من رد میکردم میگفتم بابا هست نمیتونم حرف بزنم 29شهریور مراسم بله برون بود و 29 دی یعنی پریروز هم پیش یه شخص خفن عقد کردیم دوستون دارم خیلی خیلی خیلی بیشتر از دوستای دنیای واقعی عشقنامه اینسری دوعدد میباشد عشقنامه: دیدی بهم رسیدیم چقدر منتظر نوشتن این جمله تو صندوقچمون بودم بارها به خودم میگفتم یعنی بابا موافقت میکنه یعنی میشه بیام اینجا بنویسم بهم رسیدیم حتی اینکه عنوان رو هم با این جمله شروع کنم شده بود ارزو برام امیدوارم قدرهمدیگرو مثل دوران دوستی بدونیم هروقت از دست هم ناراحت شدیم یادمون بیفته که چقدر تو این هفت سال دوری سختی کشیدیم عشقنامه:از تک تکتون ممنونم که تو این سال ها همراهمون بودید با حرف هاتون بهمون دلگرمی دادید بوده روزهایی که دل خسته بودم از این مسیری که فکر میکردم انتهایی نداره اما با کامنت شماها امیدی تازه تو دلم اومد لبخند زدم خیلی دوستون دارم واقعا از ته دل میگم دعا میکنم همه ی شماهایی که همیشه اخر کامنتاتون نوشتید عشقتون پایدار خوشبخت بشیدو......خودتون خانوادتون همیشه سلامت شاد دل خوش عاقبت به خیر بشید اینم یادتون نره که من هیچ وقت صندوقچه شما رو رها نمیکنم شاید به دلیل مشغله کم بیام اما میام هیچ وقت تا زمانی که زنده هستم با اینجا خداحافظی نمیکنم چون هم اینجا رو خیلی دوست دارم هم شما دوستای عزیزمو ![]()
شنبه 30 آذر 1395برچسب:, :: 16:4 :: نويسنده : فافا
سلامی گررررررررررررررررررررررررررررررم به همهی همراهای مهربون ما تو این چند سال خوبید عزیزای دلم بعد از اخرین پستم اقاجونم(پدر مادری)به رحمت خدا رفت ازتون خواهش میکنم اگه زحمتی نیست فاتحه ایی براش بخونید ممنونم از دیشب بگم براتون که همسری طبق گفته ی پدر گرامی ساعت هفت اومدن جلوی در که باهم بریم رستوران بعدشم بابا باهاش حرفای مردونمه بزنه من باهاش حرف بزنم طبق معمول همسری دقیقا ساعت هفت زنگ ما رو زدن و من هنوز حاضر نبودم بالا هم نصاب پرده اومده بود بابا رفت زود بهش خبر داد که ما نیستیم کارت تموم شد در ببند برو بابا گفت که با ماشین نفسیم بریم منم جیغ داد که نه زشته نمیشه که هرکی با ماشین خودش من راحت نیستم اینجوری حالا راحت بودما اما چون میدونستم برای همسری سخته جو سنگین میشه به اسم خودم تموم کردم ![]()
یک شنبه 2 آبان 1395برچسب:, :: 1:34 :: نويسنده : فافا
میدونید چیه وقتی بعد از یک ماه میای صندوقچه میبینی که امار بازدید از صدتا هم بیشتره مثل من شرمنده میشی انقدری که دوست داری سرتو بکوبی یه جا قربون محبت های تک تکتون بشم من شماها کوه معرفتید بوخودا عاقا خوب چرا اینستا نصب نمیکنید من همش اونجام تقریبا هر روز پست میزارم بله برونمون خیلی خوب برگزار شد از لباس بگیر تا خنچه ها همه چی عالی بود همونی شد که دوست داشتم کلی عکس از لباس گل کیکو...تا اون ریزترین جزئیاتم تو اینستا پست گذاشتم این روزها درگیر پیدا کردن تالار هستم اگه جایی رو سمت غرب میشناسید که خوب خوشجل موشجله بهم معرفی کنید همچنین ارایشگاه و مزون با تشکر خیلی حرف تعریفی دارم خیلی هااااااااااا اما وقت ندارم شرمنده مریضام وقت عمل دارن هنوزم وقتی همسری زنگ میزنه بابا خونه باشه جواب نمیدم رد میکنم یکی از سرگرمی های این روزهای ما میدونید چیه خانماااااااااااااااااااااااااااااااااااا بیاید اینستا اونجا منتظرتونم اینجام میاما اما الان بوخودا خیلی درگیرم به جاش اینستا راحته تا تکون میخوریم عکس میگیرم پست میزارم بچه ها رو اونجا از پست گذاشتن شاکی کردم اینجام شماها رو از پست نذاشتن فکر کنم حدوسط گم کردم کسی حدوسطمو دید بیاد بده پنج شنبه شب ما نفسی همراه خانواده دعوت کرده بودیم برای پاگشا که علاوه بر پاگشا اتفاقی ماهگردمونم بود همسری به سفارش خودم کیک خرید و مامان همسری سورپرایزم کرد یه تابلوی پوشیده شده با کاغذ کادو داد دستم من فکر کردم تابلوی نقاشی باشه باز کردم دیدم عکس من نفسیم رو بزرگ کرده داده زدن رو بوم خیلی خوشحال شدم کارش خیلی برام ارزش داشت دستش درد نکنه خوب دیگه برم که صبح باید برم ازمایشگاه برای دوره کاراموزی راستی کامنتها تونم به دستم رسیده تایید خواهم کرد ![]()
دو شنبه 29 شهريور 1395برچسب:, :: 2:0 :: نويسنده : فافا
نمیدونم بگم خوشحالم یا ناراحتم چون بهش که فکر میکنم دلم به دوران مجردی تنگ میشه البته من 7سال دیگه مجرد نیستم اما دیگه از فردا رسمی مجرد نیستم نه دلی خدایا شکرت برای صبر بردباری که تو این سال ها به ما دادی مرسی از اینکه غرهامونو نشنیده گرفتی دوست داریم هورااااااااااااارتا ![]()
جمعه 26 شهريور 1395برچسب:, :: 20:16 :: نويسنده : فافا
سلام به جیگرای خودم خوبین ایشالا که همیشه خوب خوش باشید از ته دل از خدا میخوام اونایی که این سال ها برای ما دعا کردن خدا براشون هزار هزار خیر برکت خوشبختی یه عشق خوب وصال برسونه امروز ساعت یازده نیم از سفری که با نفسیم خانوادش رفته بودیم برگشتیم بابا دوست داشت قبل جواب یه سفر باهاشون بریم فرداشب خواستگاری دوم انجام میشه و برای عید غدیر بله برون امام علی از بچگی دوست داشتم از ته دل خوشحالم که همچین شبی بله برونمونه دوست دارم بیام بنویسم از سفر از رستوران رفتنی که با نفسیم بابا مامان داداشم رفتیم از حس حالامون اما انقدر کار دارم که حتی وقت دوش گرفتنمم باید براش برنامه بریزم نه لباس خریدم نه وسایل سفره رو گرفتم نه کارای بله برون انجام دادیم و...... دعا کنید اوجوری پیش بره که میخوایم کسی حرفی نزنه همه چی تموم بشه یه چیز جالب هیچ کسی غیر از مامان من نفسیم مامان بزرگامون نمیدونه ما هفت سال باهم دوست بودیم اما شما میدونید راستی یازده شهریور سالگرد اولین تماس ما بود نتونستم براش پست بزارم یه چیزی باورتون میشه کم کم ما داریم بهم میرسیم عشقنامه:یه کلام مرسی از اینکه پای تمام حرفات مردونه وایسادی مرد من ![]() ![]() |