دو شنبه 28 فروردين 1393برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : فافا
سلام فول انرژی به مرد زندگیم جیگمل خودم و سلام باز فول انرژی به دوستای خودم خوبین خوشین با هوای خواب اور کسل اور بهار چه میکنید میخواستم صندلی رو بدم عقب راحت بشینم نفسیم گفت نــــــــــــــــــــــــه فعلا همینجوری بشین منم فکر کردم به خاطر شیشه سبزی میگه که مامان 2 باز زحمت کشیده بود برام فرستاده بود دیدم یهو جی جی جینگ یه شاخه گل خیلی خوشگل داد به همسری گفتم خاله ها زندایی...شاید مجردی برن ترکیه با تور منم بعداٌ هروقت رفتیم سرزندگیمون با اجازه شما در این سفرها حضور گرم پیدا میکنم گفت باشه عزیزم حتما میزارم بری بدون رمز بفرمایید عشقنامه:ببخشید اگه اون روز با حرفام ناراحتت کردم زود عصبانی شدم ولی تو مثل همیشه با قلب مهربونت بخشیدیمُ به روم نیاوردی دوست دارم بیشتر از تمام ادمای دنیا نفسی من ادامه مطلب ... ![]()
یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:, :: 13:39 :: نويسنده : فافا
سلام به پسملِ خودم و سلام به دوستای عزیز که خیلی بهشون عادت کردم روزی چندبار همتون رو چک میکنم حتی اگه سرم خیلی شلوغ باشه غمگین باشم یا شاد دوتایی سوار اتوبوس شدیم زود از کاکائوهای عیدمون به همسری دادم خورد هی میخورد اشغالش رو خیلی شیک مینداخت داخل کوله پشتی من یه کمی مغز اجیل برای همسری گذاشته بودم کنار بهش دادم گذاشت جیبش گفت بعداً میخورم از پیش من میخواست بره پیش دوستش گفتم میری اونجا به اون ندیا همه رو خودت بخور عشقنامه:دلم میخوادت خووووووب مرد زود بیا پیشم دیگه دوستای خوبم صلوات شمار گوشه وبلاگ گذاشتم برای روبه راه شدن کارای عشقم اولین صلوات رو خودم میفرستم
ادامه مطلب ... ![]()
جمعه 8 فروردين 1393برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : فافا
واااااااای سلام صد سلام به همسر غایبم و دوستای خوب خودم خوبین عیدتون مبارک جیگملااااااااااا از عید دید بازدید بگم که به شدت مشغول مهمون بازی هستیم میخواستم زودتر اپ کنم اما اصلا فرصت نبود الانم که دارم پست میزارم دایی با خانواده خونمون هستن خوابن و فرداشب هم عموها با عمه بابابزرگ شام دعوتن خونمون که باهم بیست پنج نفر میشن چهارشنبه سوری خونه عمه بودیم خیلی خوش گذشت همسری هم دلشوره گرفته بود هی میگفت کاش برات مهمات نمیخریدم منم دلداری میدادم که مواظبم خیالت راحت مدیونید فکر کنید از این بمب دست سازا زدن تو اون جمعیت سنگ دیوار خورد به پای من به زودی عکس سفره هفت سین خریدهای عیدانه رو اضافه میکنم برای دو روز بدون رمز میزارم اینم عیدی من به خواننده های خاموش خوبم عشقنامه:دلم برات خیلی تنگ شده خیلی خیلی تنگ شده هرجا هستی مواظب خودت باش زندگی من ایشالا ما تمام خواننده های صندوقچه ما و همه ی مردم سال خوب همراه با سلامتی خوشی موفقیت پیش رو داشته باشیم
ادامه مطلب ... ![]()
چهار شنبه 21 اسفند 1392برچسب:, :: 20:23 :: نويسنده : فافا
من خیلی خوشحالم که وسط اتاق تکونی هوس پست گذاشتن کردم نع هنوز خرید نرفتم نمیدونم چرا امسال حس خرید ندارم از بس دوستام میگن مد طرح های امسال خیلی مزخرف شده ذوقم رو از دست دادم اما باید برای خرید شلوار کیف...برم مانتو رو شاید بعد از عید بگیرم شایدم یه چیزی دیدم خوشم اومد گرفتم کلاً وضعیتی نامعلوم دارم اخ جون چهارشنبه سوری هم که داره میاد یکی از روزایی هست که من از نیمه دوم سال روزشماری میکنم برسه یادش خوش اخرین چهارشنبه سوری که من ونفسیم پیش هم بودیم خیلــــــــــــــــــــــــــــــی خیلـــــــــــــی خوش گذشت اون موقع باهم دوست نبودیم اما میدیدم که ترقه رو سمت ما نمیندازه حواسش هست کسی اذیتمون نکنه اما من وقتی میدیدم کسی حواسش نیست کپسولی رو مینداختم سمت نفسی بعدم خیلی ریلکس خودمو میزدم به اون راه چون کوچه شلوغ بود کسی شک نمیکرد من انداختم و من همچنان سربزیری زیرپوستی و کم محلی خودم رو پیش پسرهمسایه نفسمون حفظ میکردم هورا نوشت:عشقم به طور سورپرایزی امروز ساعت پنج و نیم وقتی در خواب بودم اس داد که یه عالمه برام کپسولی ترقه هفت ترقه خریده عشقنامه:هر سال وقتی چهارشنبه سوری میرسه خاطرات اولین چهارشنبه سوری که باهم بودیم برام زنده میشه با مرورش خنده رو لبام میشینه چند سالی که از هم دور بودیم وقتی چهارشنبه اخر سال میشد بازم خاطراتش برام زنده میشد یه بُغضی میشت تو گلوم اما الان دیگه با مرورش فقط دوست دارم بخندم چون میدونم دیگه دارمت میتونیم چهارشنبه سوری های بهتر از اولی درکنار هم داشته باشیم
![]()
شنبه 18 اسفند 1392برچسب:, :: 23:20 :: نويسنده : فافا
سلام به سرور دلم رسیدیم پارک گفتم پیاده بشیم نفسیم گفت نه همینجا خوبه بد بهم نگاه کردیم دقیقا لبخند جفتمون بهم عشقم گفت کادوها رو اخر باز کنیم خلاصه بعد از کلی شیطونی سروصدا دل سوزوندن همدیگه سر شکلات پاستیل اول همسری کادوش رو باز کرد که یه شلوار جین بود بعد به من گفت چشمت رو ببند منم بستم دستبند رو انداخت به دستم با چشمای بسته دست کشیدم روش حس کردم چقدر اشناس به خودم گفتم وای چقدر سنگین بعد همسری گفت حالا چشمت رو باز کن منم هیجان زده چشمام رو باز کردم دیدم اینکه دسبند نفسی خان هستش که ولنتاین سه سال پیش هدیه دادم بهش همسری هم با دیدن قیافه ماسیده شده بنده هی میخندید مامان جون(مادربزرگ نفسیم)عازم مکه بودن مامان2 هم اش پشت پا پخته بود همون روز پخت اش همسری میخواست اش رو بیاره که من به دلایل امنیتی عشقنامه:هنوزم بعد از گذشتن ولنتاین هروقت به عکسی که از جینگیلیای ولنتاین برای من گرفتی نگاه میکنم دلم ضعف میره که با اون قد و هیکل مردونت رفتی دنبال این جینگولیا گشتی برای خانومت مرسی عشق من که الان وقتی گفتم دارم پست میزارم با اینکه خوابت میومد صبر کردی تا تموم بشه تا مثل همیشه اولین خواننده پست جدید باشی قربون قدوبالای خواننده اولم بشم
ادامه مطلب ... ![]() ![]() |