دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:, :: 19:31 :: نويسنده : فافا
حلقه نازنینمُ که پنج سال بود باهام بود نشونی از طرف عشقم بود گم کردم پنج روزِ دیگه حلقم تو دستم نیست جاش برام خالی میاد میشه دعا کنید پیداش کنم این دومین انگشتری بود که همسری بهم هدیه داد اولیش رو همون چند ماه اول گم کردم این یکی رو برام گرفت خدا کنه پیداش کنم پیش همسری شرمنده نشم البته میدونم بزرگواتر از این حرفاس میگه اشکالی نداره فدای سرت اما خووو خوم خجالت میکشم دیگه پیدا شد دوستای عزیزم ممنون از دعا و کامنت های مهربونتون ![]()
سه شنبه 1 خرداد 1393برچسب:, :: 19:21 :: نويسنده : فافا
سلام به عشقم که 23 سالش تموم شد و الان 24 یه هفتشِ خانومش قربون قدو بالاش بره این یونی رفتن امسال من هم باز ماجرا داشت اول به همسری گفتم اخه اگه من نرم بابا شک میکنه واقعاً هم شک میکرد نمی گفت دختر تو به این سلامتی سرحالی بودی دیشب چطور یهو صبح نمیخوای بری به همسری گفتم من که دارم میرم یونی از چهارتا کلاس دوتاشو میرم تا ساعت یازده بعد شما بیا دنبالم به کمک دوستان هم حضور چهارتا کلاس رو زدم از اول اردیبهشت دنبال یه جای دنج خوب بودم تا به بهونه ای روز تولد همسری ببرمش اونجا جشن تولد اصلی رو اونجا بگیریم و کاملا براش سورپرایزی باشه در راستای این ایده من یک هفته تمام دنبال کاراش بودم یه روز از راه یونی میرفتم قنادی یه روز میرفتم فست فودی یه روز میگفتم نه رستوران خوبه اما گفتم نه وقت ناهار اکثرا سمت ما شلوغه یه روز گفتم بریم سفره خونه که دیدم به به دقیق همون روزی که این ایده به ذهن بنده خورده برادران با ون ریختن جمع میکنن هموطنان رو دوستای مهربون به افتخار تولد همسری یک روز ادامه مطلب رو بدون رمز میزارم خاموشا بشتابید که بعدا درخواست رمز نفرمایید عشقنامه:روز تولدت واقعا بهم خوش گذشت مخصوصا وقتی میدیدم تو هم شادی داره بهت خوش میگذره از اون موقع هروقت میریم رستوران همش با اون روز مقایسه میکنم اون روز برام رویایی تر میشه با اینکه غذامون ساده بود اما بهترین دلچسب ترین ناهار عمرم رو خوردم هروقت از کنارش رد میشم بازم ناخوداگاه ذهنم تمام خنده ها لحظه های اون روز رو مرور میکنه از مرور کردنشون یه لبخند میشینه رو لبام دوست دارم با تک تک سلول های وجودم مرد نازنین من ادامه مطلب ... ![]()
چهار شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:18 :: نويسنده : فافا
تولدتُ هزاران هزار بار تبریک میگم عشقم ایشالا هزار ساله بشی عزیز دلم
![]()
پنج شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:20 :: نويسنده : فافا
ساعت 11:25 من در سایت یونی مشغول سرچ کردن برای تولد همسری بودم که دیدم گوشیم داره زنگ میزنه من:سلااااااااااااام خوبی خسته نباشی نفسی:سلااام جیگرم خوبم شما چطوری من:خوبم کجایی نفسی:هیچی تو راه خونه مامان جون ناهار اونجاییم شما کجایی من:شما هم که همیشه اونجایید ناهار من تو سایت دانشگاهم نفسی:کلاست کی شروع میشه من:پنج دقیقه دیگه نفسی:پس بیا پایین منُ ببین من:چییییییییییییییی الکی نگو مسخره نفسی:الکی چیه بیا من پایین وایسادم من:قهقهههههههههههه از روی گُل کیفی:) نفسی:الکی گفتم بابا من:اَه لووووس بگو کجایی دیگه نفسی:بیا پایین منتظرم من چند لحظه در هنگ کامل به سر میبردم همراه با نیش بسیار باز خیره شده بودم به مانیتور روبروم اصلا حواسم به درس نبود وسط کلاس میخواستم چندبار اجازه بگیرم برم یه دقیقه پیش همسری بیام اخه همش دلم پیشش بود فقط به بچه ها موقع ازمایش میگفتم بدوید من کار دارم تا رسیدم دیدم یه دختر خانوم بی ادب که ترم های قبل همکلاس یکی از درسام بود با یک عدد فاصله صندلی پیش همسری نشسته و داره ماشین بازی همسری رو نگاه میکنه منم که متعصب یه نگاه چپ انداختم به دختره و اشنایی ندادم تو راه همسری هی میگفت گشنمه گشنمه منم میگفتم نع نع اخه من از جای کثیف بین راهی غذا بخورم سریع کهیر میزنم عشقنامه:پیشاپیش تولدت مبارک مرد من ایشالا هزار ساله بشی عشقم دوست دارم بیشتر از همه ی دنیا
مخصوص نفس نوشت:اهای اقا خوشمله میدونم دلت داره قیلی ویلی میره بدونی تو این جعبه ها چیه اما نمیـــــــــــــــگم کع دلت اب ادامه مطلب ... ![]()
جمعه 29 فروردين 1393برچسب:, :: 12:14 :: نويسنده : فافا
از اونجایی که کامنتی پست پایین لج کرده نمیاد ![]() ![]() |