سلام به بهترین دوست خودم
و دوستای صندوقچه ما عبادتاتون نماز روزه هاتون ایشالا قبول باشه
دیروز وقتی دیدم ماه عسل اون چهارتا دوقلو رو اورده تو دلم گفتم این مثلا کجاش جالبه کاش یه روز من و همسری بریم تعریف کنیم چه روزهایی باهم بودیم بعد ما از اون محل رفتیم فاصله افتاد بینمون بعد از چهارسال باز بهم رسیدیم تا الان قسمت دوم برنامه رو دیدم اونجایی که مرد گفت سرکوچه یواشکی صبر میکردم تا بیاد یا گفت چندسال فقط با چشم بدون هیچ کلمه ای حرف های هم رو میفهمیدیم یاد خودمون افتادم بغض تو گلوم جمع شد ایشالا همه عاشقای واقعی بهم برسن اون خانوم اقا هم خوشبخت بشن چین چروک گوشه چشم اون مرد برای انتظار کشیدن رسیدن به عشقش واقعا قابل ستایش بود باشد که جوون های زمان حال ببین متوجه بشن وقتی از استایل طرف قیافه طرف ماشین عابربانک طرف خوشت میاد در اصل اونا به دلت میشینه فکر میکنی شد مرد زندگیت اسم اون حسی که به پول...طرف داری رو میزاری عشق بدون عشق نیست یه چیز دیگس عشق یه چیز مقدسیِ و من معتقدم خدا نصیب هرکسی نمیکنه خوب بریم سراغ ماجرای خودمون اون روزی که مهمون داشتیم من ژله بستنی رولی برای اولین بار درست کردم همه خوششون اومد منم که دلم نمیاد چیزی رو که یاد گرفتم درست نکنم همسری نخوره تصمیم گرفتم برای همسری مامان2 درست کنم که ببینن چه عروس هنرمندی دارن
دوتا بسته ژله بستنی درست کردم اما نمیدونم چرا خوب نشد کلی سرش وقت گذاشته بودم با دقت کار کرده بودم اما نشد منم لجم گرفته بود شدیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
به خودم گفتم من این همه زحمت کشیدم باید یه جوری اینُ به خورد نفسی بدم
همینجوری که ایستاده بودم خیره شدم به ژله بستنی وا رفته
تا یه فکری به سرم زد عملیش کردم در اخر خوب از اب دراومد
اول اسمش رو گذاشتم ایس پک فافا بعد دیدم خوشم نمیاد تکراریه شد لیوان ویتامین فافا
گذاشتم طبقه بالای یخچال یه چیزی هم گذاشتم جلوش که از دید خانواده پنهان بمونه هوس خوردنشو بعد از افطار نکنن
البته یه کمی که مونده بود تو سه تا لیوان دیگه درست کردم برای بابا مامان داداشی که خوردن خیلی خوششون اومد
اما در مقایسه با لیوان سفارشی که برای همسری درست کردم کم بود اخه اونا قبلا خورده بودن اما عشقم چی
به خودم گفتم ببین این همه برای اولاد ادم زحمت بکشه بعد اخرم عروس داماد میشه میره همسرشو بیشتر از پدر مادر دوست داره مثل خودم
البته من مامان بابامو خیلی خیلی خیلی دوست دارم جونم به جونشون بستس اما خوب همسری رو بیشتر دوست دارم اصلا یه حس قلبی جداگانه بهش دارم و ایشونم به من داره خیلی شده که همزمان بهم اس دادیم یعنی تو یه لحظه وقتی از هم دوریم به سمت گوشی رفتیم بهم اس دادیم وقتی همزمان پیامکامون بهم رسیده دیدم همون لحظه ای که پیام ارسال شد به دستم رسید به ثانیه نکشیده اس همسری بهم رسیده گفته سلام گلم خوبی کجایی یا وقتی ناراحتِ هرکاری کنه که ناراحتیشو ازم پنهان کنه نخواد بهم بگه من حتی پشت اس بدون اینکه صداش رو بشنوم حس میکنم که ناراحته وقتی دلم یدفعه شور میزنه مطمئنم الان یه اتفاقی براش افتاده زود اس میدم یا زنگ میزنم میبینم دلشورم بی مورد نبوده![](http://www.loxblog.com/fckeditor/editor/images/smiley/msn/80.gif)
قرار بود روز عشقمون بیست یکم یعنی شنبه باشه اما چون ما پیش مادربزرگم مونده بودیم تا ازش مراقبت کنیم و مهمونداری کنیم از مهموناش و اینکه جای خواب منم عوض شده بود تا صبح بیدار بودم حسابی خسته شده بودم
خلاصه قرارمون عوض شد با اینکه خیلی دلمون بهم تنگ شده بود افتاد یکشنبه تا من بخوابم استراحت کنم
یکشنبه صبح بیدار شدم بعد از حموم جینگیل کردن با تاخیر نیم ساعتِ رفتم پیش عشقم بهش گفتم دیدی مثل همیشه زود اومدم پیشت گفت بعله پنج دقیقه هم زودتر از ساعت مقرر اومدی
خوب به من چه اصلا من هرکاری میکنم نمیشه زود حاضر بشم راه کار دارید ارائه بدید لفطن همسری چندسالِ تا حالا حتی یکبارم بهم غر نزده شده یک ساعت نیم منتظرم مونده تا بیام اونم سر قراری که از یه هفته قبل مثل همیشه برنامه ساعتش رو مشخص میکنیم و بدتر اینکه من تمام این معطلیم سر حاضر شدن خودم اکثرا نه چیز دیگه مثلا یدفعه میرم دوش بگیرم زمان از دستم میره میام میبینم یکساعت طول کشیده و قرارمون ساعت یازده بود که من اونجا باشم تازه از حموم اومدن شده یازده ربع و وقتی به همسری اس میدم میگم من هنوز حاضر نیستم حتی تو تابستون وقتی هوا خیلی گرم بوده گفته اشکالی نداره عزیزم موهاتو کامل خشک کن بعد بیا
این درصورتی هستش که خودم با اینکه تا حالا پیش نیومده شک ندارم اگه من حاضر باشم صبرکنم تو گرما حالا نیم ساعت یا یک ساعت نیم هم نه یکربع منتظر همسری بمونم نیاد اخمام میره تو هم
اما همسری چی همیشه با این مهربونیش منُ خجالت زده میکنه
تا همین الان حضوری این کار همسری رو به روش نیاوردم که تو خوبی مهربونی اینجا این صندوقچه تنها جایی هستش که میتونم این حرفارو به همسری بزنم ازش تشکر کنم بگم وقتی نمیگم ممنون از اینکه منتظرم موندی و حتی یکبارم یه اخم کوچیکم تو این پنج سال هیچوقت رو صورتت نیاوردی برعکس بهم خندیدی دیر اومدن تاخیر همیشه ی این چندسال منُ به خنده گرفتی با لبخند بهم سلام کردی دستامو گرفتی دلیل این نمیشه که این مهربونیتُ نمیبینم اتفاقا خیلی خوب میبینم اما دوست دارم شیرینی بعضی چیزا تو نگفتن به رو نیاوردناشون برام بمونه علنی نکنمشون اما این بدون تو بهترین مرد دنیایی برای من
تا برسیم پارک همسری دوتا کتاب عمومی خودش رو داد بهم که ترم های بعد لازمم شد دیگه نخرم من میدونم چرا کتابارو الان داد نذاشت ترم بعد بده اما به روش نیاوردم
اش تَلخینِ که برای اراکی های عزیز هستش مامانم از یکی یاد گرفته بود شب قبلش درست کرد منم چون توش سیرابی داشت میدونستم همسری دوست داره به مامان گفتم براش بریزه ببرم که کمم بود چون من لحظه اخر یادم افتاد بگم
از ماشین پیاده شدیم رفتیم یه جای دنج پیدا کردیم رو کردم به همسری گفتم اصلا من باهات قهرم اولا میخواستم بشینم اول چِک میکردی ببینی رو صندلی اگه گردخاک داره پاک کنی بعد میذاشتی من بشینم الان توجه نکردی اصن
نفسی هم خندید گفت چه لوس شده این دخمله الان خودم دیدم معلوم تمیز چیزی دیگه نگفتم منم نشستم لیوان ویتامین فافا رو دراوردم همسری چشماش برق زد ازم گرفت شروع کرد به خوردن
گفتم اصلا ژله رولی دیدی خراب شد فقط تونستم همین که رو لیوان گداشتم رو بپیچم گفت بعله چه جوری درست کردی خیلی خوشمزس وای این گردوهاش که بینش ریختی خیلی دوست دارم
منم یه چشم ابرو اومدم گفتم نمیشه بگم بالاخره بعد یه فرقی بین من و شما باشه یا نع عزیزم
لیوان میخواستم بزارم تو کیسه همسری دستش خورد افتاد رو صندلی گفتم اگه میشکست مامانم حالتو میپرسید
اما خودم میدونم مامانم انقدر داماد دوسته که خدا میدونه همیشه به همه میگه عروس داماد من مثل بچه هام میمونن منم اعتراض میکنم داماد حالا اشکالی نداره اما عروس نباید مثل ما باشه اندازه ما دوستش داشته باشی
ساعت خوشگلم رو چون تنگش نکرده بودم ننداختم همسری گفت ساعتت پس کو هااااااااااااان
عکس تولدم که با کیک خوشمل انداخته بودم با عکس های دیگه رو به همسری نشون دادم بعد میوه خوردیم رفتیم سمت شیراب خوری یه اقا کنار شیر اب رو صندلی نشسته بود من اب خوردم همسری رفت اونور گفت زشت ماه رمضونه نمیخورم حالا تشنش بودا هی من میگم بیا اشاره میکنم نمیاد پشتش رو کرده به من فکر کرد نمیتونم پیش پیرمردِ صداش کنم
منم با صدای بسیار ممعمولی گفتم بیا اب بخور دیگه
که با چشم غره همسری روبرو شدم رفتم پیشش گفتم بیا دیگه مگه تشنت نیس تازشم فکر کردی من نمیتونم صدات کنم پشت به من وایسادی فکر کردی خجالت میکشم
اخه من نمیدونم اب خوردن ما به کسی چه ربطی داره شاید یکی نمیتونه روزه بگیره مریض معده درد داره بیماری خاصی داره اما این نفس خان ما با اینکه اطراف خلوت بود بخاطر اون اقا که فکر کنم خودشم روزه نبود اب نخورد تشنگی رو تحمل کرد![](http://generaleshop.com/forum/images/smilies/d/%282333%29.gif)
یه کمی قدیم زدیم همسری منُ رسوند تا نزدیک خونه اقای همسایه جلوی در ورودی بود بنابراین منم مثل یه خانوم که اون اقایی که با ماشین از جلوش رد شد نمیشناسه رفتم داخل خونه
و در اخر باید بگم نظراتتونو راجبه سایز حروف بگید که این بهتره یا سایز کوچکتر
عاشق این شکلک شدم
باشد که روزی سه تا دختر من اینجوری دورم بالا پایین بپرن![](http://serve.mysmiley.net/angel/imangel.gif)
از اونجایی که دلم نمیاد خواننده های خاموش ناراحت کنم اینم عکس لیوان ویتامین فافا![](http://www.loxblog.com/fckeditor/editor/images/smiley/msn/38.gif)
![](/upload/m/manonafasiim/image/CIMG3223.JPG)
عشقنامه:الان دوست دارم پیشم بودی میچلوندمت نیشگونت میگرفتم موهاتو میکشیدم کجایـــــــــــــــــــــــــــــــــــی شما مرد من دلم برات . انقدر شده
دوووووووووووووووووووووووووووووست دارم بیشتر از تمام ادمای دنیا بووووووووووووووووووووووووووووووووووس محکم برای عشقم
منی که همیشه میگفتم زن باید تو زندگی اینجوری باشه اونجوری باشه زندگی باید رو زن سالاری بچرخه...اونروز به دوست دوران دبیرستانم با افتخار گفتم من یه مردذلیل به تمام معنام مردی که تو باشی با این همه مهربونی بزرگواری براش جون فدا کردن هم کمه![](http://www.pic4ever.com/images/inlove2.gif)
در میان تمام مردهای دنیا کافیست پای تو در میان باشد نمیدانی زن بودن برای تو چه عالمی دارد مرد من
ادامه مطلب ...