یک شنبه 4 شهريور 1393برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : فافا
سلام به همسری 2afm خودم فدای سر کچَلت بشه خانومت نمیدونستم همسری میاد یا نه گوشی رو هم با خودش نبرده بود یعنی میخواست یواشکی ببره من نذاشتم اما نمیدونم چرا منتظر بودم که بیاد لباس همسری بغلم بود یه کمی خوابم برد هوشیار خوابیده بودم گوشی رو هم از سایلنت خارج کردم که اگه همسری اس داد متوجه بشم تا ساعت هفت و نیم همش گوشی رو نگاه میکردم گوشواره ایی که قبلا با همسری رفتیم برام خریده بود شکسته بود برام جوش داد اما سرش تیز بود تو گوشم نمیرفت رفت از صندوق وسیله ای اورد که اسمشُ بلد نیستم گوشوارمو درست کنه منم یه اهنگی بود همون بار اولی که شنیدم خوشم اومد عشقنامه:نمیدونم بگم چقدر چون اصلا به نظرم دوست داشتن تو حد نداره هرروز بیشتر از دیروز دوست دارم میدونستی وقتی حواست نیست من نگاهت میکنم چقدر کیف میکنم مثل وقتی که داشتی گوشوارمو درست میکردی از نگاه کردنت سیر نمیشدم وقتی داشتیم راجبه بچه ها حرف میزدیم فکر کردم تو بابا بشی چی میشی دلم برات ضعف رفت دوست داشتم همونجا بغلت کنم وقتی موقع برگشت همدیگرو دلداری میدادیم که دوماه چیزی نیست زود میگذره از چشمات میخوندم که ته دلت چی میگذره برای گرفتن دستات حریص شده بودم محکمتر از همیشه تو دستام گرفتمشون برای این وقتی اومدم خونه لحظه های اخر بهم اس دادیم حرف زدیم رفتی بوی دستات رو دستم مونده بود با جون دلم دستامو بو میکردم عاشق بوی تنتم عشق من خوشبوترین بویی که تا حالا به مشامم رسیده دوست دارم عاشقتم دیوونه وااااااااااااااااااااار فدای کامنتت بشم من که زود گذاشتی یک ساعت بعدش رفتی ![]()
جمعه 1 شهريور 1393برچسب:, :: 4:20 :: نويسنده : فافا
سلام من به تو یار قدیمی منم همون هواخواه قدیمی تو ماشین لاکمو به همسری نشون دادم اول دست چپ نشون دادم بعد دست راست که لاو یو نوشته بودم کلی خوشش اومد دستمو بوس کرد گفت یه حرف منُ جا انداختی که گفتم دیگه جا نبود بنویسم اما بعدا بهش گفتم دلیل اینه که چرا ننوشتم رفتیم نزدیک پارک همسری گفت بریم یا نه گفتم نمیدونم اما ته دلم دوست داشتم بریم دور دور عشقنامه:خیلی بیشتر از هرکسی که تو این دنیا دوست دارم میدونم خیلی قول دادم که گریه نکنم زیر قولم زدم اما از امروز سر قولم میمونم حتی وقتی الان مامان پیشم بود برای تو گریه کرد من دیگه گریه نکردم گفت چقدر تو سفتی فافا که گریه نمیکنی اما دیگه نمیدونه من اشکامو تو تنهایی ریختم وقتی دستات تو دستم بود داشتم موهای دستتو نگاه میکردم نازش میکردم باز یواشکی بغض کردم که میخوام یه مدتی از این دستای مهربون دور بشم سعی کردم بغض صدامو لرزشش تو خنده هام گم کنم که تو متوجه نشی کنارتو همه چی یه مزه دیگه ایی داره این واقعا حس کردم که میگم هر گازی که از فلافل میزدم تو صورت تو نگاه میکردم برام از لذت بخشترین لحظه های زندگیم بود این روز برام خاطره شد مثل تمام روزهایی که کنارهم بودیم عاشقتم با تمام قلب روحم مواظب خودت باش میدونی که نفسم به نفست بنده ادامه مطلب ... ![]()
دو شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, :: 19:50 :: نويسنده : فافا
سلام سلام به همسر جیگمل خودم ساعت گذاشته بودم رو هفت بیدار بشم تو خوابُ بیدار خاموشش کردم به خودم میگم خوب شد زود خاموش کردم اصلا اینُ چرا گذاشتم رو زنگ یعنی به کل یادم رفته بود با همسری قرار دارم رسیدیم پارک گفتم الان این خونه روبروی ها میگن چندوقت یه بار این دختر پسر میان هی خوراکی میخورن میرن عشقنامه:وقتی دیدم چطور بااشتها غذا رو میخوری خستگیم در رفت به خودم گفتم سه ساعت پای گاز وایستادنم ارزش این کیفُ که الان دارم از نگاه کردن به غذایی که اینجوری بااشتها میخوری میبرم خیلی خیلی بیشتر داره منی که تا قبل از با تو بودن از اشپزی متنفر بودم حالا دوست دارم تمام غذاها رو بپزم تا تو با اشتها بخوری من نگاهت کنم من تا اخر عمرم از نگاه کردن بهت خسته نمیشم هر روز که میگذره بیشتر از روز قبل دوست دارم عاشق حس دستاتم که هنوزم بعد از پنج سال وقتی دستامو میگیری انگار بار اولِ گرفتی من یه چیزی تو دلم میریزه وقتی تو اوج فکر کردن یا ترافیک یا باسرعت رفتنت حواست به این هست که موقع رانندگی هم دستام تو دستت باشه تو دلم به این همه عشق افتخار میکنم دوست دارم بیشتر از تمام ادمای دنیا دوست دارم بیشتر از جونم تمام زندگی من
ادامه مطلب ... ![]()
شنبه 27 مرداد 1393برچسب:, :: 20:24 :: نويسنده : فافا
سلام به سرباز خوشگل خودم چون همسری میخواد بره بهش گفتم هرغذایی دوست داری بگو من برات درست کنم(نه اینکه من خیلی غذا بلدم رو اون حساب پسرعمه همسری از شمال اومده بود مهمونی من گفتم نیاد تا راحت باشیم این قرارهای اخری اخه من پیش بقیه از جنس مذکر بسیار جدی هستم دست خودمم نیست پسرعمه همسری رو هم کلاً یکبار دیدم غیراز سلام احوالپرسی در طول دوساعت حرفی نزدیم هم من خجالت میکشیدم هم ایشون برگردیم به زمان حال دوستای خاموش به علت اینکه میخوام عکس کارت پستالمونو بزارم ادامه مطلب تا سه روز با رمز هستش بعد از اون با حذف عکس رمز برمیدارم تا بقیه عکسارو ببینید عشقنامه:من خیلی این یک ماه بداخلاقی کردم خیلی بهونه گیر شدم تو مثل همیشه باهام انقدر مهربونی کردی راه اومدی تا خوب شدم ببخشید عشقم بخاطر این مدت دست خودم نبود فکر اینکه میخوای بری فکر اینکه معلوم نبود کجا میفتی فکر ایندمون دیوونم کرده بود شده بودم همون دختربچه لوس بهونه گیر بدی که تو مثل یه بابای خوب باهاش راه اومدی بعضی وقتا دعواش کردی تا به خودش بیاد مرسی مرسی مرسی از اینکه انقدر خوبی بوس از دستای پرمهرت خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا صدامو داری عشقم میسپارم به خودت مواظبش باش ادامه مطلب ... ![]()
شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, :: 19:30 :: نويسنده : فافا
ادامه مطلب اضافه شد سلام به اقامون که تازه از سفر اومده نمیدونم بگم بدترین یا بهترین یا قدم جدید برای زندگیمون نمیدونم با این همه حسی که من به این قضیه دارم اسمش رو چی بزارم اما احساس میکنم چند وقته دلم مچاله شده هر روزم که به روز رفتن نزدیکتر میشیم بیشتر فشرده میشه باید بگم همسری اول شهریور میره سربازی الان که دارم میگم بغض تو گلوم جمع شد خیلی برام سخته خیلی هی به خودم میگم قوی باش بجاش بعد از سربازی بهم میرسد اما هرچی میگم انگار گول نمیخورم یک ماه من کارم شده اشک ریختن اشکامو الان میریزم تا شاید تموم بشه قرار قبل از سربازی با اشکام همسری رو ناراحت نکنم بگذریم تو این زمینه هرچی درددل کنم تمومی نداره فقط برامون دعا کنید خیلی سخت بهمون نگذره همسری خدمتش تهران بیفته یادتون باشه برای تولدم گفتم که همسری میگفت از کادو خبری نیست اون پولی رو که به عنوان جایزه قرار بگیری معدلت برده بالا فقط بخاطر مقاله ای بود که من برای استادت فرستادم ادامه مطلب بدون رمز بخاطر خاموشای عزیز عشقنامه:اون لحظه ای که خیره شده بودم به روبروم داشتی حرف میزدی به گوشم حواسم میگفتم این ثانیه ها رو خوب بخاطر بسپارید که دیگه تا مدت ها این صدا این راه این کنارهم بودن تو این مسیر این لحظه نیست خوشحال بودم از اینکه عینک دودی زدم تو اشکی که تو چشمم حلقه زد ندیدی تا ناراحت بشی وقتی با عصبانیت به اون راننده حرف میزدی من نگران بودم که اتفاقی نیفته خیره شده بودم بهت بعد از دور شدن اون ماشین زود برگشتی بهم لبخند زدی گفتی چطوری گلم خیلی کیف کردم از این حسم که بهم میگفت ببین مردی که میتونه عصبانی بشه برای همه... اما برای تو همیشه مهربون بوده هست حتی موقع عصبانیتم حواسش به تو هست وقتی سرت رو از سمت شیشه کنارت برگردوندی اون ماشین دور شد تو اون فاصله ی کمی که میخواستی سرت رو بچرخونی سمت من جای عصبانیت یه لبخند اومد رو لبت جای اون مرد عصبانی زود شدی همون پسر لوس من که عاشقشم با صدای بچگونه برگشتی گفتی چطوری گلم یه بوس بده ببینم من هیچ وقت از نگاه کردن بهت وقتی داری رانندگی میکنی حواست نیست خسته نمیشم هیچ وقت این نگاه برام تکراری نمیشه بیشتر از جونم دوست دارم مرد مهربون من ادامه مطلب ... ![]() ![]() |