سلام به عشقم
که الان در مسافرت به سر میبره با دوستان و خانواده گرامی و سلام به دوستای خاموش روشن خودم که ما رو همیشه همراهی میکنن خوبید جیگملا
من همون روز دوازده اپ کردم اما یهو همش پرید
دیگه کم کم باید به فکر تغییر جا یا تو بلاگفا یا پرشین باشم
اگه اطلاع دارید کدوم بهتره بهم بگید مرسی
فیلم سر به مُهر دیدید اگه ندیدید مثل من دانلود نکنید برید بخرید ببینید
از اینش خوشم اومد که دختر داستان وبلاگ نویس بود بد یه جا با دوستای وبلاگیش قرار عصرونه میزارن تا همدیگرو ببینن موقع دیدن فیلم همش تو این فکر بودم کاش میشد ماهم یه جا قرار بزاریم همدیگرو ببینیم
و بعد بدون معرفی حدس میزدیم که از بین ما مثلا دریا رویا میشا خانوم گل....کیا هستن
مهمتر از همه خودم که باید دقت میکردید حدس میزدید بین این همه خانوم وبلاگ نویس کدوم فافای نفسی هستش
با درس دانشگاه چیکار میکنید من که نزدیک چهارصد صفحه کتاب دارم باید بشینم برای امتحانا بخونم یه درس خوندم سه تا مونده
در این بین خانواده به فکر مسافرت افتادن فردا اگه خدا بخواد عازم شمال هستیم به قول شاعر که میگه بیخیال فردا ما هم باید در مسافرت بیخیال درس بشیم
اگه خانواده عمو باهام بیان کتاب نمیبرم اگه نیان میبرم بخونم اخه دیگه صبح تا شب که بیرون نمیریم
راستی سه تا روز عشقی عقبم اما گفتم حالا این قرار اخر رو بنویسم که تازس تا بعدا برسم به روز عشقای قبلی
این مدت یا مهمون برامون اومد یا کار پیش اومد نمیشد اپ کنم اما بدونید من همیشه دلم اینجاس حتی اگه کارم داشته باشم شده ده دقیقه وقت میزارم در روز همه ی دوستامو روزی دو سه بار چک میکنم ببینم در چه حالی هستن
خوب این از شرح حال ما حالا پیش به سوی ثبت روز عشقی دیگر
اول از همه این بگم دوست جونیا من یه سوال دارم از همتون(خانوما)من فکر میکنم شاید من بیش از حد حسودم یا خودخواهم نمیدونم چون مثلا وقتایی که همسری با خانواده یا دوستاش مثل الان میره مسافرت یا بعضی وقتا که چند روز با پسر عمش میره خونه عمو...میمونه با اینکه روزی پنج شش بار اس میده حالم رو میپرسه یه کمی هم باهم حرف میزنیم اما همین که مثل روزای دیگه زیاد پیشم نیست فکر میکنم الان پسرعمه یا دوستاش دورش رو گرفتن باعث میشن باهم کمتر باشیم حسودی میکنم بهونه گیر میشم میخوام بدونم شما هم نسبت به همسراتون این حس رو دارید یا اگه همسردار بشید اینجوری میشید یا مشکل از منِ تا خودم رو اصلاح کنم
اخه وقتایی که من میرم مسافرت یا خونه عمه عمو میمونم شده خیلی کم با همسری حرف بزنم باهم باشیم چون بقیه نمیزارن میگن چیه همش با گوشی هستی اما همسری اصلا اعتراضی نمیکنه حتی خیلی رعایت میکنه میگه عزیزم راحت باش بهت خوش بگذره اما من اینجوری نیستم همش دوست دارم همسری مثل همیشه همه ی وقتش برای من باشه شاید این چند خط تا اومدن نفسی از سفر پاک کنم پس زودی مشورت بدید
شب قبل از روز عشقمون من تا ساعت سه بیدار بودم سر به مهر نگاه میکردم صبح از ترس اینکه خواب نمونم یه بار شش از خواب پریدم یه بار هشت
که دیگه بیدار شدم برای همسری میوه شستم بعد حموم رفتم جینگیلاسیون انجام دادم
رفتم پیش عشقم از دور نفسی منُ ندید سرش پایین بود داشت فِلَش ماشین درست میکرد رفتم نزدیک شیشه که پایین بود گفتم اِاِاِهم یعنی خبردار باش که خانوم خوشگلت اومد
راه افتادیم به سمت پارک اول بستنی خوردیم که نفسی از بستنی خوردن خانومش تعریف کرد گفت نگاه چه قشنگ بستنی میخوره بعدم بلال خوردیم من عکسایی که از خونه جدید عمو گرفتم نشون همسری دادیم که گفت چرا شبیه مسجد پس
این خونه عمو ماجرا داره به نفسی گفته بودم این عموی من با اینکه وضع مالی خیلی خوبی داره کارخونه دار هستش اما اصلا دوست نداره امروزی زندگی کنه تا حالا دو دست مبل گرفتن اما خوشش نیومده رد کرده اخری که خیلی قشنگ بود همرنگ فرشاشونم اجری نارنجی بود رد کرد رفت
چون همه چی باید به میل خودش باشه به حرف کسی گوش نمیکنه حالا مهمونا نمیتونن رو زمین بشینن مشکل خودشونه مهم اینه صاحبخونه راحت باشه
بعد از اینکه همسری به خونه عموی بنده خندید باهم حرف زدیم عکس دوستم همسرشو که برام فرستاده بود نشون دادم گفت دوستت چه زشته باز گفت بده یه بار دیگه ببینم منم سری عکس اوردم دید گفت ببین حالا گفتم زشته هی میاره نشون میده اگه میگفتم مثل اون یکی دوستت چه خوشگله نشون نمیداد
بعد از اینکه یه کمی میوه خوردیم نفسیم گفت بریم داخل پارک از ماشین پیاده شد اما من نشستم تا در رو برام باز کنه از پشت شیشه به من نگاه میکرد میخندید در باز کرد منم دستم رو مثل پرنسس ها که براشون میگیرن تا پیاده بشن گرفته بودم نفسی هم میخندید میگفت لوس پاشو دارن خانوما نگامون میکنن منم پیاده نشدم تا دستم رو گرفت مثل پرنسس ها پیاده شدم
رفتیم داخل پارک جای بوسم رو لپ های همسری بود پاک کردم بعد رفتیم نفسی اب خورد نشستیم روی پله های الاچیق همسری هم مشغول بازی شد منم در حین نگاه کردن به بازی همسری به بازوهاش چسبیده بودم
دستم رو انداختم دور کمرش که دیدم اصلا نمیتونم کامل بگیرمش ماشالا هر روز ورزشکاری تر میشه پسملم
گفت دیگه نمیخوام برم باشگاه گفتم نه مگه دست شماس دست خانومته باید بری
یدفعه ای بغلم کرد که دوتا خانوم پشت سرمون بودن فکر کنم دیدن ما رو یه لحظه بود اما از چشم های هموطنان هیچ لحظه ای از دست نمیره
تم من اجری نارنجی بود مانتو اجری مایل به نارنجی لاکم نارنجی رژم نارنجی دوتا گل سر توپی ریز نارنجی هم زده بودم یه کمی از پایین موهامم نارنجی کرده بودم که همسری خوشش اومد نفسی هم تیپ سرمه ای زده بود یعنی این تیپش انقدر بهش میاد میخوام یه لقمش کنم
دستمُ گرفت بلند بشم منم از فرصت استفاده کردم یه ذره رفتم بغلش اخه خیلی وقته اصلا یه دقیقه هم بغلش نرفتم شاید قبل از عید تا الان شایدم بیشتر باشه
داشتیم سوار ماشین میشدیم همسری نمیدونم چرا دستم رو کشید خیلی دردم اومد مور مور شد دستم
نفسیم هم میگفت چی شد بابا ببخشید منم میگفتم دردم اومد منو زدی
تو ماشین یه ماجرایی رو تعریف کردم که نصف نیمه یادم بود هی میگفتم این نه اهان اون نه یکی مثل این عشقمم خندید گفت مثل این خول خولیا دیوونه ها تعریف میکنی
ادامه میوه ها رو پوست کندم همسری میل کردن خیار به شکل موز پوست میگرفتم یادم رفت براتون عکس بندازم ببینید زیر زبونی ارومم میگفتم والاع همش میخوره نه یه تشکری نه چیزی نفسی هم میخندید میگفت دستت درد نکنه عشقم مرسی
خیار گرفتم سمت همسری که داشت با موبایل کار میکرد حواسش نبود تا خواست گاز بزنه کشیدم خودم خوردم یه مزه ای میده یه بار سر همین کارامون من با همسری قهر کردم یه بارم ایشون قهر کرد لج همدیگرو دراورده بودیم
دیگه وقت رفتن بود همسری ماشین روشن کرد بهش گفتم ماشین پشتمون نیست گفت نه بعد زودی بوسش کردم
تو راه سر یه موضوعی که مربوط میشه به زن بچه خیالی که خودم برای همسری اختیار کردم همش با همسری دعوا میکردم میگفتم تو اونو بیشتر از من دوست داری...نفسی هم غش کرده بود از خنده هی منُ میزد بازومم گاز گرفت نیشگونمم گرفت منم دردم اومد گفت از این حرفا نزن تا جیگر نشی لهت کنم رسیدم خونه اما چون شلوغ بود دیگه همسری سرخیابون صبر نکرد مثل همیشه بابای کنیم رفت
عشقنامه:عشق من ببخشید اگه بعضی روزا با حرفام ناراحتت میکنم تو باز انقدر خوبی که با اینکه خودت خیلی ناراحت میشی اما ارومم میکنی تا غصه نخورم هزارها هزار دوووووووووووووووست دارم دستاتو میبوسم تکیه گاه من
بدون رمز به طور موقت به خاطر اونایی که خودشون میدونن
پی نوشت:دوستای عزیزم اگه برای دیدن عکس ها مشکل دارید لود نمیشه سایزش بزرگ اطلاع بدید سایز عکس ها رو تغییر بدم و یه چیز دیگه اینکه چون عادت دارم اول کامنت نفسی رو تایید کنم تا رسیدن همسری کامنتی تایید نمیشه خودتونم لووووووووووووووسید
پی نوشت 2:من هرکاری کردم با اینکه لابی هتل wifi داشت نشد وارد مدیریت بشم سوال پاک کنم تا همسری نخونه
دیروز صبح نفس خان از مسافرت تشریف اوردن علاوه بر کامنت های عمومی کامنت های خصوصی رو هم مورد مطالعه قرار دادن
انگار اصلا نمیشه من چیزی رو از نفس خان قایم کنم ایشالا لوکس بلاگ منهدم بشی با این سیستم .....به زودی ترکت میکنم
ادامه مطلب ...